پریشان بوده ام با تو، شدم بی تو پریشان تر اگرچه منزوی بودم شدم سر در گریبان تر نبوده دین و ایمان را اگرچه در دلم راهی نگاه کافرت را دید اگر شد نامسلمان تر تو چنگیز مغول بودی، دلت از جنس آهن بود کسی بیش از من ساده نخواهد شد خراسان تر دلت هم گیر سیبی سرخ، هم در بند گندم بود مرا هر لحظه بیش از پیش می کردی پشیمان تر برو آسوده خاطر تر که بیش از این نمی میرم شده بعد از تو شب هایم کمی شام غریبان تر نباشی درد باشی درد در هر حالتی دردی غم من کم نبود اما کنارت شد فراوان تر گمانم سرنوشتم هم تبانی داشت با چشمت خزان می خواست جانم را تو را اما بهاران تر مرا مانند گیسویت خدا آواره می خواهد پریشان بوده ام با تو، شدم بی تو پریشان تر ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌@Patoghedoostanha