هدایت شده از 
🛑خانم هاعبرت بگیرید از سرنوشت من😔🛑 همیشه عادت داشتم با جاریم پشتِ شوهرم حرف میزدم... حرف که نه... درد دل بود اما خب همیشه به لو دادنِ جیک و پوک خونم میکشید...😞 خواهر بزرگم خیلی تیزه فهمیده بود... یبار بمن گفت حواست باشه سر سفرت یه بشقاب اضافه نشه......! حرفشو اصلا نفهمیدم بدتر حرفاشو مسخره کردم.... هر روز صبح به بهونه دورهمی جاریمو خواهرشو صدا میکردم خونمون تاباهم گرم بگیریم چند وقت گذشت تااینکه یروز صبح که از درمانگاه برمیگشتم خونه دیدم جاریم خواهر ترشیدشو آورده روبروی شوهرم نشستن و داشتن ...😳😞👇❌ https://eitaa.com/joinchat/3774546023C9672a28a67