وقتی پسر سید همسایه اومد خواستگاریم اصلا چهره اش رو نپسندیدم ولی شنیدم که پدرم داشت میگفت اگر به خاطر چهره ردش کنیم عمه ی سادات ناراحت میشه اونجا دلم لرزید و رفتم دخیل بستم به امام زاده ی محلمون بلکه خودش راهی جلوی پام بذاره آنقدر اشک ریختم که بدنم ضعیف شده بود دست گرفتم به پنجره های ضریح تا بلند شم که انگشتری رو زیر دستم احساس کردم وقتی خواستم بذارم سرجاش همزمان صدایی رو شنیدم که گفت ... 👇 https://eitaa.com/joinchat/1811742879Cd079f4eac9 خانومای مجرد حتما بخونن توسلش رد خور نداره.