اون شب هم خواهرشوهرم خونه ی ما و تو اتاق بغلی خوابید هربار هم اعتراض میکردم شوهرم می‌گفت طاقت دوری از خواهرشو نداره ‌‌... یک شب که شوهرم باهام دعوا کرد خودمو به خواب زدم و منتظر موندم ببینم شوهرم و خواهرش چی میگن بهمدیگه نیمه های شب از جا بلند شد رفت تو اتاق خواهرش منم پاورچین پشت سرش رفتم بعد از چند دقیقه با حرفی که شوهرم به خواهرش زد بند دلم پاره شد... https://eitaa.com/joinchat/1811742879Cd079f4eac9