🔞
مدتی بود نیمه های شب شوهرم یواشکی از خونه بیرون میرفت.
تا اینکه بالاخره تعقیبش کردم . وارد خونه باغبون شد.
جلوتر رفتم و با چیزی که دیدم نفسم بند اومد 😱
چهارده سال بعد رازش توی همون باغ فاش شد که یهو ...
ادامه داستان هانا اینجا بخونید👇
https://eitaa.com/joinchat/3177841241C1cb74e6d58