🔴پرونده‌ای که اشک قاضی را در آورد تو هم بخون و گریه کن 😵😭 💠مردی با تسلیم به شورای حل اختلاف گفت: چندی قبل و را در چند کیلومتری حاشیه یکی از خریدم اما چون مالی اتاقی را که گوشه حیاط بود دادم. مدتی از اجاره منزل نگذشته بود که 😓😣 💠وقتی از سرکار به خانه می آمدم آنها از من «کباب» می کردند من که «گوشت» را نداشتم هر بار با ای آن ها را دست به سر می کردم تا این که شدم هر چند روز یک بار از که به اجاره کرده ام .....😓😭 🔰ادامه این داستان واقعی👇👇👇 http://eitaa.com/joinchat/2872311810C68bf4161f6 ✔️داستان‌های‌ناب و تکان‌دهنده👆👆