🔴حجاب با طمع قلیان و بوی تند قهوه! ✔️انگار فتح عظیمی کرده است؛ لبخند زنان و با غرور قدم بر می دارد، حواسش به اطراف هم هست تا ببیند این نمایشش چقدر جلب توجه می کند! پاچه های شلوارش را نیز بالا زده است تا بیشتر هویت خود را عرضه کند. روسری او دیگر روسری نام ندارد بلکه تبدیل به شالی شده است که دور گردنش در ادامه خود آرایی از آن استفاده می کند. آنور، در کوچه ای بن بست پاتوقی برای جماعت عاشق تیپهای غربی و کشف حجاب شده است؛ بازار در آغوش گرفتن و ماچ و بوسه و دود سیگار در همان یه تیکه کوچه بن بست در بیخ گوش ماشین گشت ناجا، گرم گرم است! آن دیگری کلاه بر سر کرده و موهایش از زیر آن بیرون زده و خود را به هیبت پسری به نمایش گذاشته و قدم زنان عرض خیابان اصلی شهر را طی می کند! آن طرف تر زیر سایه یک چنار، دو جوانک نشسته و سر در آغوش همدیگر گذاشته و و چنان غرق در عشق بازی هستند که رفت و آمد اطراف خود را نمی ببینند. انگار در خیابان اصلی پایتخت فقط آن دو حاضرند و بی خیال آنهمه چشم که نظاره گر نوازش موهای دخترک توسط پسر در زیر آن درخت چنارند! قارچ بهترین اصطلاح است که می شود برای کافه هایی بکار برد که بیشتر از هر صنف دیگر این روزها در حال رشد در این شهر هستند؛ کافه هایی که پاتوقی دنج با بوی تند قلیان و قهوه برای بر باد دادن تتمه فرهنگ و رسومی است که در این آب و خاک بجا مانده است! تابلویی کوچک در ورودی برخی کافه ها جالب است: «از پذیرش بدحجاب معذریم! یا لطفا حجاب اسلامی را رعایت کنید!» اما آنچه وجود ندارد حجاب است نه از نوع ایرانیش و نه از نوع اسلامیش! آنجا همه چیز آزاد؛ و انگار فروشنده و عوامل و مشتریان بر هم محرم، و آنچه نامحرم است رعایت قانون و نظارتی که از هر زمان دیگر این روزها بی خاصیت تر است! در مسیر انقلاب، دیوار بلند و نرده ای دانشگاه توجهت را جلب می کند و در این تصور هستید که باید افراد پشت این این نرده ای سبز رنگ شاخصه های ظاهری یک دانشجو را داشته باشند؛ همانند آنچه در قانون دانشگاههای کل دنیا نوشته و اجرایی شده است! اما این تصورات، با دیدن صحنه هایی به کلی بر باد می رود! یک لحظه احساس می کنید که دانشگاه کاربری آموزشی و تربیتی خود را تغییر داده است و یا کاربری یک پارک تفریحی همانند دیگر پارکهای بزرگ پایتخت را به آن اضافه نموده است! شیشه های دودی و یا خانه هایی که کافه شده اند و محیط در بسته هستند شاید بتوان زیر سبیلی رد کرد، اما وقتی از کنار نرده های دانشگاه پایتخت ام القرای اسلام می گذری و می بینی عده ای گرد یک گیتار در سایه سار درختان محوطه دانشگاه نشسته در حال خود هستند دیگر تحملت از این همه رهاشدن و پوزخند زدن برای قانون این مملکت، طاق می شود! کشف حجاب، مُد امروز این جماعت شده است! آنطرف تر 4 دانشجوی دختر گعده گرفته و بی خیال قوانین دانشگاه و بالاتر از آن قوانین کشور ، حجاب را رها و قهقه زنان در حال گذر ایام هستند! مثلا قرار بود دانشگاهها برای حجاب کار کنند؛ پس کو؟! روبروی هم بساط کتاب فروش ها هم به راه بود؛ از کتابهای صادق هدایت و نویسنده چپ و توده ای تا دیگر کتب ممنوعه! یک، دو، سه، چهار، پنج؛ منتظر تاکسی بودم تا باقی مسیر را با تاکسی طی کنم که تا آن لحظه 5 ماشین از جلویم عبور کردند که سرنشینانش بی حجاب بودند! پلیس آن ور میدان یک پراید را نگه داشته بود تا به جرم نزدن کمربند جریمه کند! راستی مگر کشف حجاب جرم نیست؟!آنهم جرم آشکار؟! یعنی جرم، جرم است؛ چه کمربند باشد و چه کشف حجاب! چقدر مسیر را بد آمدیم! روزنامه ای روی داشبورد تاکسی بود که یکی از تیترهایش این بود:«با بدحجابی برخورد می کنیم»... لبخندی زدم و یاد قهقه های آن دخترکان کشف حجاب در مسیر امروز افتادم و افسوس خوردم چرا قانون را فقط لقلقه زبان خود کرده ایم برای نه سلبی کار کردند و نه ایجابی! آنچه انجام دادند فقط حرف و اقدامات جزیره ای! 💠کانال خبری انصارحزب الله(پلاک) :👇 🌐 @pelakdez