🔻ماجرای نادر شاه و کرامات امام علی علیه السلام ✍ نادرشاه افشار، در سال ۱۱۵۶ قمری به نجف آمد و برای ارادتی که به ساحت امیرالمؤمنین (ع) پیدا کرده بود، دستور به تغییر و طلایی کردن گنبد حرم داد. نادرشاه آدم خشن و سرسختی بوده و اطرافیانش به شدت از او واهمه داشته‌اند. روزی همراه نوچه‌ها و اطرافیانش به سوی حرم می‌آید و می‌بیند که فقیر نابینایی  روی زمین نشسته و کاسه‌ای جلوی پایش گذاشته است. نادرشاه توقف می‌کند و به سمت نابینا می‌آید و به او می‌گوید: چه مدت است که اینجا مشغول این کار هستی؟ فقیر پاسخ می‌دهد که بیست سال است کار من این است و اینجا مشغولم. نادرشاه با عصبانیت می‌گوید: بیست سال است که اینجا در کنار این حرم نشسته‌ای و شفای چشمانت را از شاه مردان نگرفته‌ای؟ نابینا با شنیدن صدای نادرشاه و سرسختی و ابهت کلامش، به لرزه می‌افتد. نادرشاه ادامه می‌دهد: برای زیارت به حرم می‌روم و برمی‌گردم، اگر در این فاصله شفای چشمت را نگرفته باشی، همین جا گردنت را می‌زنم. نادرشاه می‌رود و ترس به  جان این نابینا می‌افتد و از اعماق وجود، شروع به صحبت با امیرالمؤمنین (ع) می‌کند. چون چاره‌ای نداشته و راه به جایی نمی‌برده است، دلش به لرزه می‌افتد و خواهشش را به تمام معنا از حضرت طلب می‌کند. به استیصال می‌افتد و در لحظه‌ای، باورش می‌شود که کسی را جز مولایش ندارد و چون طلب حقیقی کرده بود، در همان جا پس از این همه سال، شفای چشمانش را از امیرالمؤمنین علی می‌گیرد 📚 منبع: کهکشان نیستی؛ محمد هادی اصفهانی ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌📜 @Asatir_Nameh | مروری بر تاریخ ایران ‌