گفتم آقا خب شبه اما هر چی شما امر کنید. 🌺 حضرت فرمود بمون. من خیییلی خوشحال شدم. اول اینکه حضرت از بین اصحاب منو جدا کرد و با همدیگه کلی صحبت کردیم. دوم اینکه از من خواست که شب رو بمونم. 🌸 در روایت هست که امام رضا فداش بشم حتی رخت خواب بزنطی رو هم پهن کردند... 🔹 در ادامه بزنطی میگه: حضرت اتاق رو در اختیار من گذاشتند و بیرون رفتند. من با خودم فکر کردم حضرت دیگه رفته. سر به سجده گذاشتم و گفتم: خدایا ممنونم... حجت خدا و وارث علم پیامبران از بین برادران دینی، منو برای صحبت انتخاب کرد..😍 🔸 هنوز توی سجده بودم که حضرت اومدن داخل اتاق و با اشاره فرمودن که بلتد بشم. بعد دستم رو گرفتن و فرمودن: احمد آقا، اون شبی که صعصه بن صوهان به زیارت امیرالمومنین رفته بودن، حضرت همه رو رد کرد بود. 🔹 صعصعه به امام حسین علیه السلام اصرار کرد و به دیدار امام رفت. وقتی میخواست بره حضرت فرمود: نکنه به دوستانت فخر بفروشی و بگی آقا منو راه داد! تقوا داشته باش.... 💢 دقت کردید؟ بزنطی کار بدی نکرده بود و حتی شکر خدا رو هم بجا آورد اما اشکال کار بزنطی این بود که گفت: از بین برادرای دینی ام.. گاهی خدا به بنده ش نعمت نمیده مبادا دچار عجب بشه... عجب یعنی چه؟ این که بگیم: الحمدلله توفیق داریم که.... همین که یه دونه "من" توی کلام ما باشه...