جهان دیگر طفلِ بیتابِ تازه متولد شدهای نیست؛ که فقط بسوزد و اشک بریزد و دم بر نیاورد. آشناست با مفهومِ بلندی به نام «
تواصی به صبر و حقیقت»، دست و پا زده در بطنِ حوادثِ ناگوارِ تاریخ، آگاه شده به دنیایی که
ظلم در آن هیاهو به پا میکند و نامردی در آن هلهله.
شعلهور بوده در سایهی شعارِ
آزادی و
انسانّیت و ریشه دوانده در خاکِ سرخی که با خونِ مستضعفان زمین آبیاری شده. جهان، پیرِ سالخوردهایست که دیگر
خونهای پاکِ به ناحق ریخته شده از دستانِ ظالم فرزندانِ قابیل را بر نمیتابد.
من صدای اندوهِ باصلابت و آه و التجاءش را میشنوم. صدایی که مردمانِ خفته در سرزمینهای دفن شده در زیرِ خاکستر و دود، را بیدار کرده.
من صدای
وارثانِ صبورِ زمینِ را از میان آهنگوارههای شکستهی استخوانهای سینهی ستبر و سوختهی مردی، که با بغض تنیده شده در تارهای صوتی و حُزنِ دویده در گلویش؛ در رفح اذان میگفت را بارها شنیدهام و یقین دارم خدای عادلِ جهان، ساکنان ناخلف و ظالمانِ خونریز را نفرین کرده:
«فَأَخَذَتْهُمُ الصَّيْحَةُ بِالْحَقِّ فَجَعَلْنَاهُمْ غُثَاءً ۚ فَبُعْدًا لِلْقَوْمِ الظَّالِمِينَ»
|برداشتی از سورهیِ عزیز مؤمنون/۴۱|
🌿🆔
@Quran_Center_Tabriz