عباس که به سمت علقمه می‌رفت، از آسمان باران تیر می‌بارید. آنگاه که مشک را پاره دید، جان از تنش رفت.. و سپاه می‌دیدند پرچمِ در دستش هیچ‌جای سالمی نداشت جز آن‌جا که دست علمدار آن را نگه داشته بود...