﷽ خواهم امشب عقده از دل وا کنم یادی از غمنامه ی زهرا کنم اشک خونین را بریزم از بصر چون که لاله خونچکان شد پشت در کی بود لایق به سیلی روی او میخ در چون بشکفد پهلوی او آن گل باغ نبی درخون نشست غنچه ی نشکفته از ساقه شکست باغبان باغ گل زانو بغل ظلم‌ها بس دیده از خلق دغل کنج عزلت را رها کن باغبان شاخ گل از در جدا کن باغبان ناکسان آتش به بستانت زدند شعله بر درب گلستانت زدند یاعلی بار دگر اعجاز کن پنجه ی خیبرگشا را باز کن ذوالفقار حیدری درکف بگیر این شغالان را بران ای شَرزه شیر کی علی درخانه، زهرا پشت در حفظ دین برجانش اندازد شرر استخوان اندرگلو دارد علی در دل شب گفتگو دارد علی من چه گویم یک رگم هشیار نیست آگه از پشت درومسمار نیست چون گلش را شستشو درآب داد دیده اش را بارش سیلاب داد ناگهان چشمش به پهلوی بتول تا فتاد از داغ دل گفت ای رسول این امانت رابگیر از من نبی گرچه شرمندست زین بابت علی _ مُهاد @Quranetrat_znu