ابوالفضل پاکداد به مطالعه علاقه بسیار داشت و با وجود مشغله زیاد هر گاه فراغتی در منزل یا محل کار می یافت به مطالعه می پرداخت . همچنین یک دستگاه پخش صوت واکمن خریده و در محل کار به سخنرانی های علمی و مذهبی گوش می داد . در این اواخر هم بیشتر به تلاوت قرآن گوش می کرد . در سالهای اوج فعالیت های منافقین در جهت ترور نیروهای متدین و طرفدار انقلاب ، با به تن کردن لباس سپاه در ملا ء عام که خطر ترور شدن را در بر داشت،حضورمی یافت ، با این اعتقاد که لباس پاسداری کفن اوست و همیشه باید آن را بر تن داشته باشد .
او با لباس پاسداری در بیرون از منزل ظاهر می شد و این خطر را به جان می خرید . او پیوسته خود را برای شهادت آماده می کرد . وقتی که والدینش از عزیمتش به جبهه اظهار ناراحتی می کردند در پاسخ می گفت :پدرم ،مادرم ،جبهه سفره شهادتی است که به واسطه امام گسترده شده و صاحب احسان خداست ، به بازار خدا می روم ، خریدار خداست ، چرا نروم ؟
ابوالفضل وقتی از ماموریت مریوان بر گشت ، آقای محجوب – فرمانده عملیات و آقای خردمند – فرمانده سپاه زنجان – در صدد بودند تا مسئولیت یکی از واحد ها ی سپاه را به او واگذار کنند ولی او نپذیرفت . همچنین وقتی به او پیشنهاد شد در دوره ای که برای آموزش فرماندهی بود شرکت کند ، چون می دانست این دوران طولانی خواهد بود و مانع شرکت او در جبهه می شود از پذیرش آن خود داری کرد . قبل از عملیات فتح المبین نیز وقتی یک گروهان مستقل از زنجان به جبهه اعزام شد ، زیر بار مسئولیت گروهان نرفت و حتی در مصاحبه ای که با نیروهای اعزامی ، قبل از عملیات ترتیب داده شده بود ، شرکت نکرد .
ابوالفضل در دومین اعزامش به جبهه ، به منطقه عملیاتی فتح المبین به شوش رفت . قبل از شروع عملیات فتح المبین فرماندهان رده بالای لشکر نجف در جلسه ای تصمیم گرفتند با طراحی یک عملیات ایذایی ، توجه نیروهای عراقی را از عملیات اصلی منحرف کنند . قرار بر این شد که گردانی به فرماندهی اصغر محمدیان و دو معاون او این ماموریت را در محدوده سایت واقع در جبهه رقابیه انجام دهند . از آنجا که فرماندهان پیش بینی می کردند کسی از نیروهای شرکت کنند ه در این عملیات زنده نماند .
شهید اصغر محمدیان و دوستانش تصمیم گرفتند این تعداد را از افراد داوطلب جمع آوری کنند ، ابوالفضل پاکداد ، معاون اول فرمانده گردان مذکور بود . از آنجا که منطقه مذکور ، بسیار هموار و عاری از هر گونه جان پناه بود ، نیروها کاملا در تیر راس آتش شدید دشمن قرار می گرفتند .
در جریان عملیات ، اصغر محمدیان فرمانده گردان در اثر اصابت گلوله دوشکا به پا مجروح شد و از ابوالفضل خواست که هدایت حمله را به عهده بگیرد گردان مذکور ماموریت خود را با موفقیت به انجام رساندند اتما ابوالفضل پاکداد در ۵ فروردین ۱۳۶۱ در اثر اصابت ترکش خمپاره به شهادت رسید .
به علت درگیری شدید در منطقه اجساد شهدای عملیات حدود سه روز بر زمین ماند . پس از پایان موفقیت آمیز عملیات فتح المبین و عقب نشینی نیروهای عراقی ، پیکر او را در آن سوی میدان مین دشمن یافتند . همیشه می گفت : یک پاسدار بیش از یازده ماه زنده نمی ماند . او هم خود شاهد صدق این سخن شد و دقیقا یازده ماه پس از ورود به سپاه به شهادت رسید . همکاران او در حراست زندانیان سیاسی نقل کرده اند که وقتی خبر شهادت وی به زندانیان رسید ، آنان نیز گریستند .
ابوالفضل به هنگام شهادت ۲۱ ساله بود و پیکرش در گلزار شهدای زنجان به خاک سپرده شد .
روحش شاد 🤲
┄══༅•ஜ𖣔🥀𖣔ஜ•༅══┄
@RMartyrs
┄══༅•ஜ𖣔🥀𖣔ஜ•༅══┄