💢 یخ فروش می دوید و می دوید، با هر چه تمام تر. و فریاد میزد: اِرحَموُا، اِرحَموُا. رحم کنید، رحم کنید. فروش را میگویم. سرمایه اش در حال آب شدن بود! می گفت : به کسی که سرمایه اش دارد نابود می شود کنید. و من به فکر فرو رفته بودم که عجب 《عُمرم》که تمام سرمایه من است هر لحظه مانند در حال آب شدن است ! 📚 داستان دوستان، محمد مهدی اشتهاردی، جلد ۱_ص۵۷ http://eitaa.com/joinchat/2732982272C3beaf37c59