••📚🔗 [ ] 🪴 افشین به من علاقه مند شده بود،چند باری بهم گفت.حتی اگه نمیگفتم با اون همه قربون صدقه رفتن و دلبری مشخص بود دوسم داره‼️ هر چی بهش میگفتم قرارمون این نبود❌ میگفت گور بابای قرار و مدار..😖 دل که این حرفا رو نمیفهمه!!!😒 من آدم محکمی بودم،همه سعیمو کرده بودم که دلم نلرزه؛اما بشدت وابسته شده بودم به کسی که بی چون و چرا گوش شنوا بود..!🥺 [به افشین گفتم:دست از عشق و علاقه بردار،چون من کیوان رو دوست دارم!🙁 اگرم باهات حرف زدم فقط و فقط بخاطر داروهای گیاهی بود و بعدشم شاید فرار از تنهایی.. الانم پشیمونم چون نمیخوام بهت وابسته تر بشم و زندگیمو از دست بدم!🚫] حرفامو که دید؛به غلط کردن افتاد..⚠️ گفت:[باشه فرشته خانوم!من غلط کردم! دیگه حرفی نمیزنم؛فقط تنهام نذار! باشه؟!🤕 قول میدم دیگه هیچ حرفی از حسم نزنم..] سخت بود برام دل کندن از مجازی و چت بیهوده...😢 انگار معتاد شده بودم؛معتاد یه آدم مجازی که حتی چهرشو ندیده بودم..🤯 برام شده بود دایه دلسوز تر از مادر! گفتم باشه و خداحافظی کردم! گفت دمت گرم😍 بعدشم استیکر خنده و خوشحالی فرستاد و خداحافظی کرد! 👈توی این مدت دست و دلم به زندگی نمیرفت.. مدام بهانه های الکی میگرفتم،سر مسائل جزئی و بی اهمیت با کیوان بحثم میشد..💢 کیوان میگفت چته؟!چرا عوض شدی؟ کو اون فرشته ای که ورد زبونش قربونت برم وفدات شم بود؟! همش دعوا راه میندازی؛اعصاب خودتو منو بهم میریزی!خب چته لعنتی.. بگو بذار بفهمم..؟!😓 میگفت بگو بذار بفهمم!!! اما من خودم نمیدونیستم دقیقا چه مرگم شده!چی رو به کیوان میگفتم!😥 من حرفی برا گفتن نداشتم.. کیوانم گاهی عصبی میشد و سمتم نمی اومد.. بعد از مشاجره ای که داشتیم،کیوانم کمی تغییر کرد..❗️ دیگه به اندازه قبل قربون صدقه ام نمیرفت؛برام وقت نمیذاشت..⛔️ البته بیشتر من مقصر بودم؛چون بیخود و بی جهت دعوا راه مینداختم! از اون طرف افشین سنگ صبورم بود و آرومم میکرد!❎ و من از لحاظ روحی و روانی تا حدودی از جانب افشین تامین میشدم! اگر کیوان باهام بدخلقی میکرد دیگه مهم نبود،چون یکی دیگه جاشو پر کرده بود..⚠️ 📌ادامه دارد... 📲 ♡کـانـالــ ترکــ♡ـ گناه ( رهاشو ) http://eitaa.com/joinchat/800784391C7b124b340c ❤️برای ترک گناهاتون بیاید👆🏼