⁉️سوال ایا پیامبر گرامی عایشه را از جنگ با علی علیه اسلام منع کرد و به او اطلاع داد که سگ ها بر او پارس می کنند و او توجه نمی کند 🗯پاسخ: ❗️در کتاب شرح نهج البلاغه امده است: 🗯هنگامى که عایشه تصمیم حرکت به سوى بصره گرفت، برایش شترى نیرومند درخواست کردند تا کجاوه (هودج) او را حمل کند. یعلی بن امیه شتر خود را که «عسکر» نام داشت، آورد. شتر، بسیار تنومند بود. عایشه چون آن را دید، از شتر خوشش آمد و سوار شد. ساربان، شروع کرد از نیرومندى و تیزرو بودن آن، سخن گفتن تا اینکه در لا به لاى سخنش گفت: عسکر»عایشه چون این نام را شنید،استرجاع کرد و«انا لله و انا الیه راجعون» را بر زبان جاری کرد و گفت: آن شتر را بازگردانید؛ مرا بدان نیازى نیست.وقتى سببش را از او پرسیدند، گفت: 🔷 پیامبر خدااین نام را برایم ذکر کرد، و من را از سوار شدن بر آن، نهى کرده بود. سردمداران جمل؛ برای اینکه او را از برگشتن باز دارند؛ دستور دادند شترى دیگر برایش مهیّا گردد؛ ولى شترى مانند آن، یافت نشد. از این رو، روکش همان شتر را عوض کردند و به وى گفتند: شترى تنومندتر و نیرومندتر برایت آوردیم او هم راضى شد و بر آن سوار شد و به راه افتاد» 📚شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید ج6 ص224 ❗️ یعقوبى در تاریخش می نویسد: «جملیان، شبانگاه از کنار آبگاهى گذشتند که «آب حواب» نامیده مى شد. سگان به روى آنان پارس کردند.عایشه گفت: ( نام) این آبگاه چیست؟ یکى از آنان گفت: آبگاه حَوْاب.عایشه گفت: استرجاع کرد و گفت مرا بازگردانید! مرا بازگردانید! این، همان آبى است که پیامبر خدابه من فرمود: «تو آن کس مباش که سگ هاى حواب به رویش پارس مى کنند» و من را از این مکان نهی کرده بود».پس چهل مرد را نزد او آوردند و سوگند خورند که این آبگاه حواب نیست» 📚تاریخ یعقوبی ج2 ص181 ❗️همچنین الامامه والسیاسه می نویسد: «چون عایشه به همراه طلحه و زبیراز مکّه به بصره حرکت کرد و از راه آبگاه حَواب گذشتند، سگان به روى آنان پارس کردند و شترهایشان، رم کردند.یکى از آنان گفت: خداوند، این منطقهن حواب را لعنت کند؛ چه قدر سگانش بسیارند! وقتى عایشه نام حواب را شنید، گفت: آیا این آبگاه حواب است؟ گفتند: آرى.عایشه گفت: مرا بازگردانید! مرا بازگردانید!. از وى پرسیدند: مگر چه شده؟ چه حادثه اى پیش آمده است؟ عایشه گفت: من خود شنیدم که پیامبر خدامى فرمود: « گویا مى بینم سگان آبگاهى که حواب نامیده مى شود، بر روى یکى از زنانم پارس مى کنند». سپس رو به من کرد و فرمود: « اى حمیرا، مبادا که تو آن زن باشى! و من را از آن بر حذر داشت».زبیر به وى گفت: آرام باش . خداوند، تو را رحمت کند! ما از آبگاه حواب، فرسنگ هاى بسیارى گذشته ایم.عایشه گفت: آیا کسى هست که به گفته تو شهادت دهد که اینها سگانِ پارس کننده از آبگاه حواب نیستند؟زبیر و طلحه، پنجاه بادیه نشین، براى او گِرد آوردند و مبلغى را نیز براى آنها مقرّر داشتند تا برای عایشه سوگند یاد کنند و شهادت دهند که این منطقه حَواب نیست، و این، نخستین شهادت دروغ، دراسلام بود که صورت گرفت.آنگاه عایشه به راه خود ادامه داد» 📚الامامه و السیاسه ج1 ص82 📚مروج الذهب 2 ص366 ❗️طبری به نقل از عرنى، که راهنماى جملیان بوده است ـ می نویسد: 🗯به همراه آنان حرکت کردم. و از هیچ آبگاهى نگذشتیم، جز آنکه نامش را از من مى پرسیدند تا این که به آبگاه حواب رسیدیم. سگان به روى ما پارس کردند. جملیان پرسیدند: این چه آبگاهى است؟ گفتم: آبگاه حواب.عایشه با صدایى بلند، فریاد کرد: به خداسوگند، من همان « گذر کننده بر سگان حَواب» هستم. مرا بازگردانید! این را تا سه مرتبه گفت و سپس شترش را خوابانید جملیان هم شترانشان را گرد شترعایشه خوابانیدند. طلحه و زبیربه رفتن برای جنگ اصرار می ورزیدند ولی عایشه نظرشان را نمى پذیرفت و فرمایش پیامبر را تکرار می کرد و تا روز بعد در آنجا ماندند ولی روز بعد حرکت کردند و مرا دشنام می دادند که چرا نام این سرزمین را گفتی. لذا من بازگشتم» 📚تاریخ طبری ج4 ص457 📚الکامل فی التاریخ ج2 ص315 ❗️در کتاب المستدرک على الصحیحین به نقل از ام سلمه آمده است:« پیامبر از قیام یکى از همسران خود، یاد کرد.عایشه خندید. سپس پیامبر خدا فرمود: « مواظب باش اى حمیرا که تو آن فرد نباشى».آن گاه به على رو کرد و فرمود: « اگر تو عهده دار کار او شدى، با وى مدارا کن» 📚المستدرک ج3 ص129 📚دلایل النبوه ج6 ص411 📚البدایه و النهایه ج6 ص212 https://telegram.me/Rahnamye_Behesht