💠 تلنگر
راوی: از دوستان شهید
مدتی بود که کمی از لحاظ روحی بهم ریخته بودم، خیلی مزاجم تند شده بود و سریعا عصبی می شدم. اونروز باز عصبی شدم و داشتم با صدای بلند حرف می زدم. تو حین عصبانیت چیزی از دهنم خارج شد که نباید می گفتم...
حسین هم که دم در خونه مون، پیش برادرم بود، ناخواسته این حرف رو شنیده بود.
وقتی برادرم اومد خونه اولین چیزی که گفت این بود:
«حسین گفته حاج اقا این صحبت از شما بعید بود»
وقتی تذکر کوتاه حسین رو از زبون برادرم شنیدم فقط سکوت کردم. آخه حرفی واسه گفتن نداشتم. می دونید رفقا گاهی اوقات لازمه آدم یه سیلی به خودش بزنه، یا اینکه رفیقی داشته باشه تا اون سیلی رو بهش بزنه. سیلی که خود فراموش شدمون رو یادمون بیاره. حسین در کمال احترام، با واسطه، سیلی محکمی بهم زد که هنوز هم با گذشت زمان گرمای محبتش رو حس می کنم. سیلی که واقعا به جا بود. با واسطه ای که خیلی خوب انتخاب شده بود.
این برخوردش باعث شد کمی به خودم بیام که ای دل غافل مدت هاست تو جاده خاکی هستم و خودم خبر ندارم.
چقدر زیباست اگه ما هم مثل حسین به فکر همدیگه باشیم. گاهی با دادن یه تذکر ساده. امام صادق ع می فرمایند: «محبـوبتـرین بـرادرانـم نزد من، کسـى است که عیبهایـم را به من هدیه کنـد.» اَحبّ اخوانى الىّ من اهدى الىّ عیوبى (تحف العقول،ص۳۶۶)
#نعم_الرفیق
#شهید_حسین_ولایتی🌹
🍃رهپویان بصیرت🍃
مذهبیسیاسیاجتماعی،دفاع مقدس
@Rahpooyan_basirat