✅حکایت نزدیکی دهی تپه ای بودکه شبهابادمیآمد وخیلی سردمیشد دوستان ملا به اوگفتند:اگرشبی تاصبح بی آتش،درآن تپه بمانی، به تو مهمانی میدهیم وگرنه تو به ما سور بده! ملا قبول کرد،بآنجا رفت وتاصبح سرمارا به سختی تحمل کرد صبح آمدوگفت: من برنده شدم وباید سور دهید پرسیدند:از آتش و نوری استفاده نکردی؟ ملا گفت:نه فقط در دوردست نوری ازخانه ای دیده میشدکه معلوم بود شمعی درآنجا روشن است دوستان:همان آتش تورا گرم کرده، پس شرط را باختی وباید مهمانی بدهی! ملا:فرداناهار به منزل مابیایید دوستان آمدند،اماهرچه صبرکردندخبری ازناهار نشد پرسیدندملا !انگار ناهاری درکار نیست ملاگفت:چرااما هنوز آب جوش نیامده دو سه ساعت بعددوستان به آشپزخانه رفتندتا ببیننند چگونه آب به جوش نمیآید دیدندملا دیگ بزرگی به طاق آویزان کرده و۲متر پایینتر شمعی زیر دیگ نهاده گفتند:ملا این شمع کوچک میتوانددیگ به این بزرگی را گرم کند،آن هم ازفاصله۲متری؟! ملا:چطورازفاصله چندکیلومتری میتوانست مرا روی تپه گرم کند؟ پس بنشینید تاآب جوش بیاید... 👌نکته باهمان متری که دیگران رااندازه گیری میکنی، خودت راهم اندازه گیری کن..