⇜[
#به_وقت_رمان😍📚 ]⇝
﷽
#سه_دقیقه_در_قیامت
#قسمتــ_سیوهفتمـ
#گره_گشایی
این را همـ بگویمـ ڪه صلواتـ واقعا ذڪر و دعای معجزهگری استــ. آن قدر خیرات و برڪات در این دعا نہفته استــ ڪه تا ازین جهان خارج نشویمـ قادر به درڪش نیستیمـ.
پیامبر اڪرمـ (ص) فرمودند: گره گشایی از ڪار مؤمن هفتادبار از حج خانه خدا بالاتر است. ثمرات این گرهگشایی آنجا بسیار ملموس بود. 🌺🌹
بیشتر این ثمرات در زندگے دنیایی اتفاق مےافتد. یعنی انسان وقتی در این دنیا خودش را به خاطر دیگران خطر بیاندازد اثرش را بیشتر در همین دنیا مشاهده خواهد ڪرد.✋✋
یادمـ مےآید ڪه در دوران دبیرستان، بیشتر شبها در مسجد و بسیج بودم. جلسات قرآن و هيئت ڪه تمام میشد در واحد بسیج بودمـ و برخی شبها تا صبح مےماندم و صبح به مدرسه مےرفتمـ.🚶♂🚶♂
یڪ نوجوان دبیرستانے در بسیج ثبتنام ڪرده بود. او چهره زیبایی داشت و پسر بسیار سادهای بود.
یڪ شب پس از اتمام فعالیت بسیج، ساعتمـ را نگاه ڪردمـ. یڪ ساعت به اذان صبح بود. بقیه دوستان به منزل رفتند . من هم به اتاق دارالقرآن بسیج رفتمـ و مشغول نماز شبــ شدمــ.
همان نوجوان یڪباره وارد اتاق شد و سریع در ڪنارم نشست.
وقتی نمازم تمامـ شد با تعجب گفتم: چیزی شده؟؟🤔🧐
با رنگ پریده گفت: هیچی! الان شما چه نمازی مےخواندی؟؟😟🙁
گفتمــ: نماز شب. قبل از اذان صبح مستحب است ڪه این نماز را بخوانیمـ. خیلی ثواب دارد. 😇😊
گفت: به من هم یاد مےدهی؟؟☺️
به او یاد دادمـ و در ڪنارمـ مشغول نماز شد، اما مےدانستمـ او از چیزی ترسیده و نگران استــ. بعد از نماز صبح با هم از مسجد بیرون آمدیمــ .🚶♂🚶♂
گفتمـ: اگر مشڪلی هست بگو. من مثل برادرتـ هستمـ.
گفت: روبروی مسجد یڪ جوان هرزه منتظر من بود . مےخواست من را به خانه اش ببرد . حتےتا نیمه شب منتظرم مانده بود. من فرار ڪردمـ و پیش شما آمدمـ.😱😱😱
#ادامه_دارد
┄┅═══••✾❀✾••═══┅┄
😌👌.•░از ڪسےڪه ڪتاب نمےخونه بترس
از اونےڪه فڪر میڪنه
خیلے ڪتاب خونده بیشتـــــر ヅ
.↯🌱↯.
Eitaa.com/Rasad_Nama