⇜[
#به_وقت_رمان😍📚 ]⇝
﷽
#سه_دقیقه_در_قیامت
#قسمتــ_سیوهشتمــ
#گره_گشایی
روز بعد یڪ برخورد جدی با آن جوان هرزه ڪردمـ و حسابے او را تهدید ڪردمـ. آن جوان هرزه دیگر سمت بچههای مسجد نیامد. این نوجوان هم لا ما رفیق و مسجدی شد. البته خیلی برای هدایت او وقت گذاشتمـ . خدا را شڪر الان هم از جوانان مؤمن محله ماست.😇✋
مدتی بعد، دوستان من ڪه به دنبال استخدام در سپاه بودند حداقل شش ماه یا بیشتر درگیر مسائل گزینش شدند. اما ڪل زمان پیگیری استخدام بنده یڪ هفته بیشتر طول نڪشید.✌️🖐
تمامـ رفقای من فڪر ڪردند من پارتی داشتمـ اما..... آنجا به من گفتند: زحمتے ڪه برای رضای خدا ، برای آن نوجوان ڪشیدی، باعث شد در استخدام ڪمار اذیت شوی و ڪار شما زودتر هماهنگ شود. البته این پاداش دنیایی اش بود و پاداش آخرتیاش در نامه عمل شما محفوظ است. ✋✋
حتی به من گفتند این که ازدواجشما به آسانی صورت گرفت و زندگے خوبی داری نتیجه ڪارهای خیری استــ ڪه برای هدایت دیگران انجامـ دادی!!!☺️
من شنیدمـ ڪه مأمور بررسی اعمال گفت: ڪوچڪترین ڪاری ڪه برای رضای خدا و در راه ڪمڪ به بندگان خدا کشیده باشید آنقدر در پیشگاه خداوند ارزش پیدا مےڪند ڪه انسان حسرت ڪارهاے نڪرده را می خورد.😔😞
یڪ روز همسرمـ به من گفت: دختری را در راه مدرسه دیدامـ ڪه از لحاظ جسمی بسیار ضعیفــ استــ ، چندین بار از حال رفته و.....🙁🙁
من پیگیری ڪردمـ . او یڪ دختر یتیمـ و بیسرپرست استــ. بیا امروز به منزلشان برویمـ. آدرسشان را بلدمـ.😌😌
با هم راه افتادیمـ . در حاشیه شهر وارد یڪ منزل ڪوچڪ شدیمـ ڪه یڪ اتاق بیشتر نداشتــ. هیچ گونه امڪانات رفاهی وجود نداشتــ. یڪ یخچال و یڪ اجاق گاز در کنار دیوار وجود داشتـ.
مادر و دو دختر در آن خانه زندگی مےڪردند. پدر آنها در سانحه رانندگے مرحوم شده بود. به بهانه آبخوردن به سر یخچال رفتمـ . هیچ چیزی در این یخچال نبود. سرم داغ شده بود!!!
خدایا چه ڪنم؟؟🤲
#ادامه_دارد
┄┅═══••✾❀✾••═══┅┄
😌👌.•░از ڪسےڪه ڪتاب نمےخونه بترس
از اونےڪه فڪر میڪنه
خیلے ڪتاب خونده بیشتـــــر ヅ
.↯🌱↯.
Eitaa.com/Rasad_Nama