[•
#قصص_المبین✨ •]
(هشتگ مخصوص رمان هاے امنیتے،سیاسے)
رمان
#نقاب_ابلیس
#قسمت_چهل_و_سوم
(حسن)
-وقتی طوفان شن میاد، اولین کاری که میکنید اینه که با یه پارچهای چیزی جلوی دهن و بینیتون رو بگیرید. درسته که میخواید نفس بکشید و به اکسیژن نیاز دارین، ولی غیر اکسیژن یه عالمه گرد و غبار اضافه هم توی هوا هست که براتون مضره! پس باید هوایی که نفس میکشید رو فیلتر کنید و فقط نیازتون رو ازش بگیرید. الانم شرایط همینطوره! فضای مجازی پره از اطلاعات، ولی شما به همش نیاز ندارید. اما چون فیلتری برای جداکردن خوب و بد و درست و غلط ندارید، همه اطلاعات یه جا وارد مغزتون میشه!
احمد پارازیت میاندازد:
-خب اینکه خوبه! پرفسور میشیم همهمون!
مرتضی پس کله احمد میزند:
-الان تو خیلی پرفسور شدی؟
سیدحسین به لبخند کمرنگی اکتفا میکند. اصلا انگار بعد از عباس، خندههای سیدحسین هم پژمرده. انگار عباس خنده را هم با خودش برد، نمیدانم! شاید اگر علی حالش بهتر شود، سیدحسین بازهم ما را به خندههای نمکینش مهمان کند. صدا صاف میکند و ادامه میدهد:
- دیگه اونجا تفکیک خوب و بد خیلی سخته! مغز شما که وقت نداره بشینه از بین یه کوه اطلاعات، درست و غلط رو جدا کنه! همش رو باهم میده پایین! چون نظارت درستی روی تلگرام و اینستاگرام نیست و فضاش دست ما نیست، دشمن خیلی راحت یه عالمه اطلاعات مضر رو میریزه اونجا؛ حالا دوتا پست مذهبی و انقلابیام به جایی برنمیخوره. بعدم همش رو خالی میکنه توی مغز شما، این یکی از انبوه دلایلیه که معتقدیم تلگرام و اینستا باید فیلتر شه. این که بالاخره مسئولین لطف کردن و تلگرام رو زدن فیلتر کردن، شاید به ظاهر اون اوایل یه ذره مردم رو اذیت کنه، چون با محیط کاربری تلگرام مانوسن، ولی در عوض میتونه تا حد زیادی آرامش اذهان عمومی رو بیشتر کنه. چون دیگه همش از اینور و اونور خبرای راست و دروغ نمیشنون. اگه دقت کنید، بعد از فیلترینگ اغتشاشات هم خوابید. چون دقیقا اون فریب خوردههایی که آشوب میکردن، از تلگرام خط میگرفتن و تحریک میشدن.
با این جمله، امیرعلی سر به زیر میاندازد و آه میکشد. سیدحسین نگاهش نمیکند که شرمنده نشود. سامیار میپرسد:
-مگه نمیگید اینایی که اغتشاش کردن خیلیهاشون جاسوس بودن؟ دیگه تحریک نمیخواد! ماموریت داشته بیاد بزنه بشکنه بره!
صدای سامیار از خشم میلرزد. با علی خیلی رفیق شده بود، این روزها یک پایش بیمارستان است و پای دیگرش مسجد. میتوانم لرزش اشک را در چشمان مصطفی ببینم. میدانم سیدحسین بهتر از مصطفی نیست؛ اما در خودش میریزد که بچهها حال بدش را نبینند:
- نه، همشونم اینجوری نبودن. خیلیا جوونا و نوجوونای پاکی بودن که گول خورده بودن. تاحالا تشنهت شده؟ انقدر تشنه که حاضر بشی همه چیزت رو بدی تا آب بهت بدن؟
بجای سامیار، سعید جواب میدهد:
- آره، ماه رمضونا کامل تبخیر میشیم!
سامیار به سعید چشم غره میرود. سیدحسین میگوید:
-تو اون شرایط هرکی بگه بهت آب میده، قبولش میکنی! حتی اگه آب گل آلود و تلخ بهت بدن. آدم کلا همینطوره، مخصوصا از نوع جوون؛ تشنه حقیقته. حالا اگه حقیقت اصلی رو بهش نشون ندن و راست و دروغ رو برعکس جلوه بدن، همون دروغ رو به جای حقیقت قبول میکنه. به اون جوونام حقیقت نظام و انقلاب رو اشتباه و دروغ نشون داده بودن، باورتون نمیشه بعضی از شبهات کانالای ضدانقلاب رو که آدم میبینه، خندهش میگیره؛ اما وقتی جوونای ما اون شبهه رو میبینن، چون آگاهی ندارن و با انبوه اطلاعات مواجهن، سریع بدون فکر قبولش میکنن. مثلا میان عکس یه ویلا رو نشون میدن، زیرش مینویسن این مال پسر فلان سردار سپاه یا فلان روحانی یا فلان مسئوله! آخه با کدوم سند و مدرک؟ یه عکس خشک و خالی ویلا که نشد مدرک درست و حسابی! تازه این بهترین حالتشه که از فتوشاپ استفاده نکنن. نوجوون هم طبیعتش هیجانی و احساسی عمل کردنه. با کوچکترین تحریک، میره آشوب میکنه!
حال امیرعلی خوش نیست. بلند میشود و میرود. سیدحسین با نگاه امیر را بدرقه میکند؛ اما به جلسه ادامه میدهد تا کسی متوجه او نشود. خود سیدحسین میگفت این که امیر دنبال ری استارتی ها رفته، تقصیر هیچکس نیست جز ما. تقصیر ماست که حقیقت را به جوانانمان نگفتهایم و با این کار عملا به سمت بیراهه هلشان دادهایم.
ادامه دارد...
✍️نویسنده خانم فاطمه شکیبا
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
باخوندن، خیلــے چیزا دستت میاد😉👇
°• 📖 •°
Eitaa.com/Rasad_Nama