🍁✨🍁✨🍁✨
✨🍁✨🍁✨
🍁✨🍁✨
🍁✨✨
🍁
#در_پــی_کشف_تو "
🌱
#پارت۱۳
* به روایت منصوره *
بعد از مناجات و صحبت با خدا ازجام بلند شدم تا آبی بخورم .....به سمت آشپزخونه رفتم.. مادرجان و نیما را دیدم که در حال نماز خواندن بودن ... فکر میکردم نیما نماز نمی خونه ولی وقتی دیدمش در حال نماز، یه حالی عجیب شدم .. لبخندی زدم و وارد آشپز خانه شدم تا آب بخورم .
•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°
با سوت معلم ورزش دویدن را شروع کردیم..
زهرا _ بدو بدو .... بدو منصوره چرا اینقدر خوابی تو دختر ؟!
_ ای بابا از دست این معلممون آخه سر صبحی کی این کار را با آدم میکنه ؟
زهرا _ هیچکس فقط یه دبیر ورزش .. واای خسته شدم ....
_ دقیقا .. خوب میدوی هااا
زهرا _ چاکر... شما
خندم گرفته بود ... خیلی خوابم میومد ولی این دویدن یکم سرحالم کرد .
با سوت معلم همه ایستادیم و رفتیم سمت خانم کیانی ( دبیر ورزش)..
خانم کیانی _ خب بچه ها حالا که هم خوابتون پرید و هم نرمش کردین ، سریع به ۵ گروه ۴ نفره تقسیم بشین ..
سریع همه به پنج گروه تقسیم شدیم ..
خانم کیانی _ خب مرحبا ، گروه اول و دوم و سوم و چهارم به ترتیپ فوتبال ، بسکتبال ، تنیس روی میز ، والیبال .. خب برین سرگرم شین و گروه پنجم هم با من بیاین ..
من و زهرا و یگانه و پریسا به سمت دومیز تنیس رفتیم و شروع کردیم به بازی ...
زهرا _ منصوره .. چرا اینقدر خسته ای ؟ امتحان های امروز را خوندی ؟
_ آره خوندم
زهرا _ خب چرا خسته ای ؟
_ دیروز تا دیروقت بیدار بودم برای همین خیلی خستم
زهرا خنده ریزی کرد و گفت :
زهرا _ خسته نباشی پهلوان 😄
_ کوفت
زهرا _ خوب بگو ببینم دیروز( بله ) را از عروس خانم گرفتی ؟
_ ها ! اها محسن میگی .. اره دیگه دیروز من گذاشت دانشگاهشون تا اون دختر پیدا کردم و بله را گرفتم شب شد ..
زهرا _ خووب ... مبارکااا باشه .. راستشو بگو شیرینی بهت چی داد ؟ اصلا چه عکس العملی نشون داد وقتی فهمید بله داده عروس خانم ؟
بگو دیگه ....!
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
زیباییت را نه تنها در صورتت
بلکه در سیرتت یافتم
که دلم را دگرگون کرد ....
نویسنده:@𝓀𝒽𝒶𝒹𝒶𝓂 𝑒𝓁𝓏𝒾𝓃𝒶𝒷