🍁✨🍁✨🍁✨
✨🍁✨🍁✨
🍁✨🍁✨
🍁✨✨
🍁
#در پــی کشف تو "
🌱
#پارت۱۵
°•°•°•°•°•°•°•°•°•°
_ منصوره منصوره کجایی ؟!
با صدای فرشته دختر عمه ام به سمتش برگشتم .
_ جانم اینجام کاری داشتی فرشته جان
فرشته _ نه میخواستم پیدات کنم باهات باشم
_ اها .. بیا بشین اینجا
فرشته نشست کنارم و ...
فرشته _ خوب حالا به چی فکر میکنی ؟
_ در واقع دارم از قشنگیای اینجا لذت میبرم ...ببین فرشته این درختا را که به چه منظمی ای ترسیم شده و یا شکوفه هاشون را ببین اصلا میتونست به جای شکوفه سفید یا صورتی مثلا طوسی یا قهوه ای باشه اما نیست ...ببین چقدر زیبا خدا این ها را ترسیم و بهشون ترکیبات رنگی قشنگی بخشیده ..😊
فرشته _ اره وقعا قشنگه .. تا به حال از این زاویه نگاه نکرده بودم
با لبخندی محو دیدن این همه زیبایی بکر شدم و خداروشکر کردم ... وقتی تنها میشدم همیشه اینقدر با عشق محو آفریده هایی میشدم که به طور دقیق منظمن و به زیبایی هستن که هیچ کس مثل اون ها نمیتونه به وجود بیاره جز ..... خدا ....
_ می دونی وقتی خدا این طبیعت و این زمین ویا حتی ما را زیبا آفریده .. واقعا خیلی بد میشه که تشکر نکنیم .
فرشته _ درسته ... حیف که من ...
_ نه نگو اینو فرشته ..تو از هر لحظه ای که بخوای میتونی با عشق به این آفریده ها، این تصاویر زیبا که خدا خلق کرده را ببینی و لذت ببری ..این یعنی معنای زندگی..لذت بردن از نعمت های خدا ..
_ درسته واقعا .... ممنون که مثل همیشه بهم حس خوب می دی
فرشته و ملورین از بین دختر عمه هام همیشه خیلی بهم محبت می کنن اما ساحل و رها خیلی مسخره ام می کنن و دستم میندازن به خاطر ... که البته وقتی می دیدن بهشون محل نمیزارم خودشون ضایع میشدن .😌
با لبخند نگاش کردم و دستش را گرفتم ..
_ هستی بریم اینجا را بیشتر ببینیم ..؟
با خوشحالی گفت : اره حتما بریم ..♡
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
درقلبت نام خدا حک شده بود
در ظاهرت حجب و حیا جمع شده بود
نویسنده:@𝓀𝒽𝒶𝒹𝒶𝓂 𝑒𝓁𝓏𝒾𝓃𝒶𝒷
کپی رمان بدون ذکر نام نویسنده حرام است