بعداز نماز می‌خواستم حسین‌آقا را ببینم و درباره مسائلی مربوط به عملیات باهم صحبت کنیم، دنبالش فرستادم و منتظرش ماندم، او در حالی که اورکتش را روی شانه‌هایش انداخته بود و جوراب پایش نبود آمد! معلوم بود فرصت اینکه سر و وضعش را مرتب کند پیدا نکرده نگاه معناداری به او انداختم! سریع از نگاهم همه چیز را فهمید و گفت: وقتی در همین وضعیت مقابل خدایِ خودم ایستادم و نماز خواندم، درست نبود در مقابل بنده‌ی او به سر و وضعم برسم! 🌱 🧡 🌼 شادی روح شهدا ٱللَّٰهُمَّ‌صَلِّ‌عَلَىٰ‌مُحَمَّدٍ‌وَآلِ مُحَمَّدٍ‌وَ‌عَجِّل‌فَرَجَهُم🌺 @Revayateeshg