✍️ روایت عجیب علامه مبارکه ای از ملاقاتش با امام رضا علیه السلام و تایید سیادت علامه توسط آنحضرت/اولاد زهرا(س) الامورات مرهونة باوقاتها
«تا آنکه شبي در وقت سحر خواستم به حرم مشرّف شوم. ناگاه شخصي را دیدم که عبايي بر سر کشيده [و] در مقابل ايوان عباسي به حالت مراقبه نشسته، مرا صدا زد. چون در خدمتش رسيدم فرمود: آيا خوشوقت از آن نيستي که مولاي تو حضرت رضا عليه السلام درباره تو لطف فرمود و مرا امر به دستگيري تو فرمود!
ردا را از سر فرود انداخت. روشني برق مواجه بود. ديدم همان شخصي است که حضرت رضا عليه السلام مولاي من، در آن عوالم، او را به دستگيري من امر فرموده بود. حالتي که زبان از گفتارش عاجز است به من روي داد. سپس مرا کلماتي تلقين نمود و دستورات سير و سلوک مرا تجديد فرمود، و امر به اربعين نمود، و دستوراتي براي اربعين نيز مرحمت فرمود، و بين من و او معاهداتي در ميان رفت که لايعلمها غيرنا إلا اللّه و أوليائه و حججه في الأرض و ابواب معارف به قدر استعداد بر من گشوده شد. ذلک فضل اللّه يؤتيه من يشاء.
برحسب دستور، اربعين اوّل را در خلوتگاهي، به توفيق حق و به همت انفاس ابدال و اولياء او به پايان رسانيدم. در شب آخر، آن پير روشن ضمير (که قبلا علامه مبارکه ای او را درتشرف به محضر امام هشتم مشاهده نموده بود) خود را به من رسانيده و به اربعين دومي دستورم داد.
در شب آخر از اربعين دوم بود که [يکي] از برادران سير و سلوک و اخوان طريق من که نامش ميرزا علي محمد، و در آبدارخانه حضرتي به شغل خدمت سرفراز بود، و در آن ايام، محرم راز و صاحب اسرار من بود چنين تقاضا نمود که وقت خروج از محل رياضت، ابتدا در آبدارخانه حضرتي رفته، پس از رفع خستگي به حرم مشرّف شوم، و آن شب، شب جمعه بود. پس از اداي فرايض، در خلوتگاه حالت مراقبه رخ داد. در آن حال خود را بر فراز منبري بلندپايه در صحن نادري ديدم که تمام صحن از جمعيت مطروس بود. در بين منبر ديدم که حضرت سلطان اولياء عليه السلام از حرم بيرون آمدند، و همان شخص دستگير من با آن حضرت بود، و شخص ديگري نيز همراه بود. آمدند تا مقابل درب دارالضيافه. در آنجا حضرت روي به آن دو نفر نموده و فرمود: فلاني را در اين شب در اينجا مدفون کردند. و في الحال دست مبارک حرکت داد. من ديدم [از] آن محل آتش شعله ور شد، و از آن آتش که شعله زد مجلس وعظ برهم خورد. من عرض کردم:
يابن رسول اللّه! در اين حال چه سرّي است که به اين عمل، مجلس وعظ مرا بر هم زديد، و حواس مستمع را به اين آتش که از اين گور برخاست متوجه فرموديد؟!
ديدم تبسّمي نمود و فرمود:
اولاد زهرا! الامورات مرهونة بأوقاتها!
پس از آن، خود را در نمازگاه خود به حال رياضت و مراقبه ديدم، ولي از آن فرمايش هم حالتي خارج از بيان به من رخ داد. سپس برخاسته، در آبدارخانه حضرتي وارد شدم. در آن حال پيش خدمت را نديدم. از ساير خدمتگذاران احوالش [را] پرسيدم. گفتند: جنازه فلاني را از تهران وارد کرده و براي دفن او رفته اند. در آن حال خودش آمد و گفت: جنازه فلان شخص را آورده بودند، براي تشييع و دفن او مجبوراً رفته بودم. گفتم: در فلان موضع دفن کردند؟ و همان موضع را که در سير عالم روحي ديده بودم گفتم. گفت: آري. من از آن قضيه و صدق تطبيق، دانستم که اين علامت و نشان هاي است که از طرف آن حضرت بر صدق آن عالم روحي قرار داده شده، و در ضمن، مشکلي را که سالها در او متوقف بودم که آيا شجره نامه من در سيادت صحّت دارد و يا از جعليات زمان گذشته است حلّ اين موضوع از زبان مبارک آن حضرت از براي من واقع شد. و آن شخص متوفي هم يکي از اشخاص معروف و اعيان مشهور زمان عهد قاجار بود که از پيران آن دودمان بود.
منبع :شجره مبارکه تالیف معظم له
🏴🏴🏴🏴🏴🏴
💠 کانال اطلاع رسانی مفاخر شهرستان مبارکه
@mafakhermobarakeh
💠کانال تبیین و ترویج آثار آیت اللّه شیخ عباس رحیمی (ره)
https://eitaa.com/joinchat/1919156736Cc4d7cd871c
کانال موسسه فرهنگی روایت فتح شهرستان مبارکه
@Revayatfathmobarakeh
💠 کانال شورای فرهنگی مسجد جامع مبارکه
@masgadgamh
💠 کانال علیرضا اسلامی فر
@eslamifar1343