🌺پیامبر مهربانی «چشم تا وا می‌کنی چشم و چراغش می‌شوی مثل گل می‌خندی و شب بوی باغش می‌شوی شکل «عبدالله» و تسکین داغش می‌شوی می‌رسی از راه و پایان فراقش می‌شوی غصه‌اش را محو در چشم سیاهت می‌کند خوش بحال «آمنه» وقتی نگاهت می‌کند با «حلیمه» می‌روی تا کوه تعظیمت کند با سلامی، وسعتش را دشت تسلیمت کند هر چه گل دارد زمین یک‌باره تقدیمت کند آسمان در ماه و در خورشید ترسیمت کند خانه را با عطر زلفت تا معطر می‌کنی دایه‌ها را هم ز مادر مهربان‌تر می‌کنی یا محمد! عطر نامت مشرق و مغرب گرفت وقت نقاشی قلم را عشق از راهب گرفت ناز لبخندت قرار از سینه‌ یثرب گرفت خواب را خال تو از چشم «ابوطالب» گرفت بی‌قرارت شد «خدیجه» قلب او بی‌طاقت است تاجر خوش ذوق ما فهمید: عشقت ثروت است خوشتر از داوود می‌خوانی، زبور آورده‌ای؟ یا کتاب عشق را از کوه نور آورده‌ای؟ جای آتش، باده از وادی طور آورده‌ای کعبه و بطحا و بت‌ها را به شور آورده‌ای گوشه چشمی، تا منات و لات و عزا بشکنند اخم کن تا برج‌های کاخ کسرا بشکنند» 🖊قاسم صرافان