یادداشت خواندنی وحید جلیلی درباره حوادث اخیر. فایل و لینک یادداشت ضمیمه است. https://www.farsnews.ir/news/14010818000808 گزیده‌ای از یادداشت: خواست اصلی را زیر عناوینی مثل زندگی و آزادی بَزَک می‌کنند و می‌خواهند بگویند ماجرا؛ فرهنگی و اجتماعی است، در حالی که آنچه با آن روبروییم کاملا سیاسی است و با یک کاریکودتای تمدنی مواجه هستیم. کاریکاتوری کودکانه از کودتایی که غرب‌گراها دویست سال است تمنایش را دارند و قدرتش را نه. می‌گویند می‌خواهیم ایرانی‌ها را مجبور کنیم که این سبک زندگی را مثل غرب به رسمیت بشناسند و به آن احترام بگذارند و زمینه را برای ترویج و گسترشش اگر چه با هزاران سال هویت ایرانی در تقابل باشد؛ بازتر کنند. زن در شعارهای این‌ها مقابل مرد نیست، مقابل مادر و همسر است. درود بر زن در پارادایم این‌ها در حقیقت، مرگ بر مادر و مرگ بر همسر است. اینها بیش از آن که اشتیاق به ترویج گناه داشته باشند، از وجود توبه در فرهنگ ایرانی منزجرند آن چه در ایران اذیت‌شان می‌کند، «توبه»؛ به مثابه چرخه پالایشی است که در طول تاریخ، جامعه ایرانی را تازه‌گردانی کرده است. شعار درست و قهرمان مناسبی هم برای جنبش خودشان انتخاب کرده‌اند که جناب رضاخان است. خیلی انتخاب درستی است چون ماجرای غربزدگی در این جامعه اگرچه از اواسط قاجار شروع شد ولی هیچ گاه قبل و بعد آن؛ اسطوره و نمادی در حد رضاخان پیدا نکرد که آرزو و آرمان این جریان را بطور کامل آشکار کند. هم قهرمان این جریان و هم ضد قهرمانشان یعنی حاج قاسم-که عکس‌هایش را آتش می‌زنند- خیلی معنادار است. جالب است که نفرتشان از محبوبِ جمهور؛ بیشتر از ارادت‌شان به دیکتاتور عزیزشان است چون حاج قاسم علاوه بر امتیازاتِ شخصی؛ اکثریتی را نمایندگی می‌کند که این‌ها دوست داشته‌اند در توهمات‌شان انکارش کنند. اگر این‌ها با ناکارامدی‌های جمهوری اسلامی مشکل دارند چرا به کارامدترین بخش‌ها و محبوب‌ترین عناصرش حمله می‌کنند؟ حاج قاسم، تمام عمرش در برابر غرب نه شیفته بود و نه هراسان ماجرا این است: ایده‌آل غرب‌گراها(به خاطر حقارت و انفعالی که در برابر غرب حس می‌کنند) از ابتدا این بوده که ایران را در سیاست و فرهنگ؛ ذیل غرب قرار بدهند و سبک زندگی غربی را به جامعه ایرانی تحمیل کنند. از جهت پیشرفت‌های صنعتی و علمی و بهداشتی و پزشکی و...جمهوری اسلامی شبیه‌ترین حکومت ایران در دویست سال گذشته به اروپا و آمریکاست ولی دغدغه این‌ها بیشتر از این که تقرب به غرب باشد گریز از استقلال و هویت ایرانی است. آنها بر سر تعریف «حقوق» دعوایی ندارند، دعوای اصلی بر سر تعریف «بشر» است.این دیکتاتوری نیست که از کسانی که خودشان را فرزند میمون می‌دانند بخواهیم رفتار انسانی داشته باشند؟ بیماری غرب‌زدگی، عود کرده است. همان بیماری را؛ که به قتل امیرکبیر و تبعید مدرس و کشتار گوهرشاد و کودتای ۲۸ مرداد و حقارت و وقاحتِ تقی زاده و رزم‌آرا انجامید؛ حالا در جریان غرب‌گرا چه در جلوه برلینی‌اش و چه در نسخه داعش‌جوییش در داخل می‌بینیم. فکر می‌کردند با این گسترش فناوری‌های اطلاعاتی و ارتباطاتی و این حجم از پمپاژ محتواهای غرب‌گرایانه در انواع و اقسام سیاسی و اجتماعی و فرهنگی‌اش و ...، جامعه ایرانی تسلیم شده، خیلی هم امیدوار بودند. اولین سیلی را در ظهور پدیده مدافعان حرم در بین متولدین دهه شصت و هفتاد خوردند که در تشییع محسن حججی چشمشان را خیره کرد و اوج شکوهمند و تاریخی‌اش در تشییع جنازه حاج قاسم ثبت شد که مبهوت و انگشت به دهان فقط تماشا کردند، چون لااقل از ده سال قبلش، می‌گفتند: «نه غزه، نه لبنان»! گفتمان سازی کردند برای این، تلاش کردند جوری که حتی حزب‌اللهی‌ها هم مردد شده بودند که مردم با سیاست‌های منطقه‌ای جمهوری اسلامی همراه هستند یا نه؟ جریان بعدی، جریان اربعین بود. غربگراها و محافل نخبگانی‌شان اگر یک جمع پنجاه تایی نوجوان توی فلان خیابان شیراز بیایند قِر بدهند تا همین امروز نگاه کنید دارند خوانش تئوریکش می‌کنند: «بله پنجاه شصت تا نوجوان شیرازی آمدند قر دادند، روسری هایشان را برداشتند این نشان دهنده این است که فروپاشی نزدیک است، این نشان دهنده این است که جامعه ایرانی از سنت‌های خود گسسته است، این نشان دهنده این است که آینده ایران فلان خواهد شد...»، صد جور دلالت از دلش در می‌آورند. ولی اگر میلیون‌ها ایرانی، داوطلبانه با خرج خودشان بلند بشوند بروند اربعین، نشانه هیچ چیز نیست و بر هیچ گزاره‌ای دلالت نمی‌کند! جمهوری اسلامی اگر مثل عربستان سعودی؛ خبرنگارها را اره کند؛ انتخابات را تعطیل کند؛ در هیچ عرصه‌ای به مرزهای دانش نزدیک نشود؛ در یک روز ۸۲ مخالف‌اش را با شمشیر گردن بزند؛ مشکلی با غرب پیدا نخواهد کرد و حتی تشویق هم خواهد شد به شرط آن که مطیع منافع غرب باشد.