درباره خیلی چیزها باید حرف زد و قصد دارم تا کمی در باب بنویسم. اصلا چرا باید در باب آینده و در باب این نوشت؟ بعضی وقت ها به این فکر میکنم که چرا ما اینقدر اعتماد به نفس خودمان را از دست داده ایم و چرا در مقیاس جهانی فکر نمی کنیم؟ چرا برای کارهای کوچک و بزرگمان افق بلندی نداریم و این اصالت و تمدن چند هزار ساله، چرا در رفتار و گفتار ما تجلی ندارد؟ امام در پیام سالگرد حج خونین، چقدر زیبا می‌گوید که "نباید را تا این اندازه به سقوط بکشانیم که بگوییم در عوض شهادت فرزندان اسلام تنها خرمشهر و یا شهرهای دیگر آزاد شد. تمامی اینها خیالات باطل ملی گراها است. ما هدفمان بالاتر از آن است. ملیگراها تصور نمودند ما هدفمان پیاده کردن اهداف بین الملل اسلامی در جهان فقر و گرسنگی است. ما می‌گوییم تا شرک و کفر هست، مبارزه هست. و تا مبارزه هست، ما هستیم. ما بر سر شهر و مملکت با کسی دعوا نداریم. ما تصمیم داریم پرچم «لا اله الّا الله» را بر قلل رفیع کرامت و بزرگواری به اهتزاز درآوریم." اما خیلی روشن و امید بخش است... ادامه دارد بیست و سوم دیماه هزار و چهارصد