#حسینجانم ♥️
تو را دوست دارم، چنان کودکی که به چشمهایش التماس میکند برای روضهی تو گریه کند و اشکهایش را میشمارد که در جمع حسابش کنند؛ مگر به چشم تو بیاید. تو را دوست دارم چنان دختری که از لای در صف زنجیرزنها را نگاه میکند و به سینه میکوبد و بغض گلویش را گرفته. تو را دوست دارم چنان پسربچهای که از خانه میدود به انتهای دسته تو برسد و نفس نفس میزند... تو را دوست دارم چنان کودکی که همه زورش را جمع میکند پرچم عزای تو را بالا بگیرد و بچرخاند و با هر ذکر نام تو جان میگیرد که نگویند نمیتواند... تو را دوست دارم چنان ذوق کودکان تکیهزده سر کوچه و معبرها که صدای نوحهشان را بلند کردهاند و به شیرینی آن هنگام که اولین عابر اولین استکان چای روضهشان را بر میدارد و چراغ تکیه را روشن میکند. تو را دوست دارم چون کودکی که چای روضه برایش گذاشتهاند و بادی توی غبغبش انداخته که در محفل اباعبدالله بزرگ حسابش کردهاند. تو را دوست دارم چون کودکی که محکم بر سینهاش میکوبد و به سرخی و درد سینهاش میخندد. تو را دوست دارم چون صدای حسین حسین حسین کودکان که در میان روضه میپیچد و کربلا را پیش چشم میآورد. تو را دوست دارم چنان کودکانی که در دشت بلا به یاریت آمدند... سلام به تو و غم عزیز تو.
• عطیه همتی