✖️سخنانی سوزناک از مادر امام زمان (عج) در مورد غیبت پسرش: ـ همین که نور دیده‌ام به جهان چشم گشود، گفتید حکمت خداوند این است که او در پرده‌ی غیب باشد! از آن روز، جانم در اشتیاق دیدارش پر می‌کشد، و جز به چند دیدار کوتاه، روی مبارکش را ندیده‌ام؛ که همان هم تشنه‌تر از پیشم کرده است! هر بار به یاد آن روز می‌افتم که زیر این سایه‌بان برایش لالایی خواندم و در گوشش زمزمه کردم که پدرت این سایه‌بان را به شوق تو ساخته، و او چه آسوده در آغوشم آرمیده بود، آه از نهادم برمی‌خیزد!... چند روز است که به سرنوشت خود می‌اندیشم، و به هجران گوشه‌ی ‌دلم!... نه! تحمل این داغ، از طاقت من بیرون است! ای پسر رسول خدا، شما بگو: آیا این سرنوشت دگرگون نخواهد شد؟ امام چیزی نگفت و قدری به سکوت گذشت. نرگس گفت: ـ بگویید! هر چه باشد، می‌شنوم، و به آن مشتاق‌ام! آری، هر چه باشد، برای من بهتر از آن است که این‌گونه در اندوه و حسرت بمانم! امام گفت: ـ بدان که فتنه‌های بسیاری در پیش است! خویشان ما، دشمنانمان می‌شوند، و زود باشد که مرا به زهرِ قاتل بکشند! میراث فرزندمان را ـ با آن که زنده است ـ تقسیم می‌کنند، و او نیز در پرده‌ی غیب می‌ماند! ـ چقدر؟ ـ صد سال، صدها سال، افزون از هزار سال! آن‌قدر که جان‌های مشتاقان به لب می‌آید، و سست‌باوران فراموشش می‌کنند! نرگس چهره پوشید و زار گریست! با خود گفت: عزیز دلبندم! آمدی و به جمالت دلم را بردی و در پرده شدی؟! مادرت از این درد تا به کی بنالد و سر به کدام بیابان بگذارد؟! 📚«غایب» (داستان زندگی امام زمان عج)، 📝نوشته‌ی حسن بیانلو 📌انتشارات سوره مهر 🆘 @Roshangari_ir