وقتی اتاق خالی شد رو کرد به ابراهیم و با لحنی متواضعانه گفت: آقا ابراهیم ما را یه کم نصیحت کن!! ابراهیم از خجالت سرخ شده بود. سرش را بلند کرد و گفت: حاج آقا تو رو خدا ما را شرمنده نکنید... در راه برگشت گفتم: ابرام جون، تو هم به این بابا یک کم نصیحت می کردی دیگه سرخ و زرد شدن نداره! با عصبانیت پرید توی حرفم و ..☝️ 🆘 @Roshangari_ir