داستان جالب از نماز عید فطر ۱۴۰۲ یکی از دوستام که بشدت حل شده بود توی قضیه های و کاملاً مخالف بود از بیخ با انقلاب و رهبر و جمهوری اسلامی،باهاش شب قبل نمازعیدفطر قرار گذاشتم که فردا برای تهیه گزارش خبری همراهم بیا ،بااینکه ممانعت داشت ولی چون من از خواستم اومد از مترو سهروردی پیاده شدیم به سمت مصلی میرفتیم این فقط داشت تیکه مینداخت به من و هییی کنایه هاش عین مته داشت مغزمو میخورد،خلاصه گزارش رو سپردم به یه تیم دیگه و این رفیقمو از درب جلو بردم داخل که بتونه از نزدیکِ نزدیک آقا رو ببینه،میگفتم تاالان رهبر رو دیدی؟میگفت نه هنوز هم باورش نمیشد که میخواد رهبر رو از نزدیک ببینه تا وقتی مهدی رسولی شروع کرد خوندن من دیدم این دوستم کم کم غُرهاش تموم شد و روی دوزانو نشسته و هی منتظره رهبر بیاد،فرستادمش جلوتر بشینه من سه ردیف عقب ترش وایسادم که منو نبینه،توی این مدت من تمام نگاهم‌به‌حرکاتش بود وقتی آقا وارد شد برای نماز،این رفیق ما هی روی پنجه وایمیساد که اقا رو ببینه خلاصه تکبیرها گفته شد و نماز اقامه شد،من دیدم این رفیقم که تا دیروزش به اقا فحش میداد شونه هاش جوری داره میلرزه که اول فکر کردم داره سرفه میکنه بعد دیدم نه داره گریه میکنه تا آخر نماز و خطبه های اقا داشت گریه میکرد،بعدنماز سمتش نرفتم و اومدم بیرون،بعدازظهرش بهم زنگ‌زد همو دیدیم گفت سامان من خیلیی اشتباه کردم،اصلا وقتی صدای رهبر رو شنیدم و از نزدیک دیدمش یه جوری مهرش به دلم افتاد که خدا میدونه آرزومه به بار دیگه هم ببینمش گفت چطور میدونستی من بیام ببینمشون نظرم راجع به ایشون عوض میشه؟گفتم چون خودمم هم سنم کم بود اینطور عاشق رهبر شدم و دیدمشون،تاالان نگفتم چون این رفیق ما راضی نمیشد این داستان رو توئیت کنم،خلاصه ایهاالناس همه اینایی که اقا رو فحش میدن به بار از نزدیک ببیننش عاشقش میشن بااینکه توی دیدار های مردمی میبینی افرادی میان که اصلا باورت نمیشه اصل جامعه کف میدونه نه مجازی ✍️ حاج سامان 🆘 @Roshangari_ir ‌‌● نظرسنجی: EitaaBot.ir/poll/0tgj?eitaafly