سلام خاطره ای از سردار محمدباقر رنجبر که تا زنده بود راضی نبود بگویم ... در ایام حمله داعش به عراق وتحدید ومحاصره سامراء در قالب گروه ۳۰ نفره به مسئولیت وفرماندهی سردار رنجبر عازم عراق وحرم امامین عسکریین جهت مرمت وحفاظت حرم شدیم بنده حقیرهم همراه ومترجم ایشان بودم بعد استقرار در حرم سردار گفتن لیست نیروها رو اماده کن جهت مشخص کردن وظایف هر کدام از بچه ها بعد از تقسیم ومشخص کردن لیست به من داد تا وظایف هر کدام رو بهشون اعلام کنم بعد از نگاه کردن به لیست گفتم حاجی یکی هم میگذاشتی برای نظافت سرویس ها وحمام ها..... لبخندبهم زد گفت درست میشه .. هر روز صبح هم که وارد سرویسها میشدم میدیدم تمیزومرطب .... یک روز قبل از اذان جهت مهیا شدن برای نماز قبل از همه بیدار شدم وارد سرویسها که شدم متوجه شدم یکی مشغول شستن سرویسهای بهداشتی هست در که باز کردم دیدم سردار دستهارو بالازده درحال شستوشو هست تا منو دید دوتای زدیم زیر خنده گفتم حاجی تنهای ثواب جمع میکنی ....😭😭😭 راوی سعید بلندهمت