✨پادشاه روم، هنگامى كه در خواب ديد كه حكومتش را كسانى به ارث مىبرند كه ختنه كرده اند، نگران شد، نزديكانش پيشنهاد كردند كه اينها يهودى هايى هستند كه ذليل تو هستند، از آنها چيزى باقى نگذار، او نگران بود. هم زمان فرماندار شهر بصرى عربى را نزد پادشاه فرستاد كه خبرهاى تازهاى دارد از او بشنويد. و عرب داستان رسول را و دعوت و جنگ او رابه تفصيل گفت، پادشاه از ختنه ى او پرسيد و تأكيد كرد كه وارث حكومت من اينها هستند نه يهود و به جست و جوى خويشان رسول در شام فرستاد.
ابوسفيان را يافتند و پادشاه با او به بازجويى نشست و سؤالهايى كرد و ياران ابوسفيان را پشت سر او گذاشت كه دروغهايش را بااشاره بگويند. از نسب و از سابقهى دعوت و از محروميت و مكنت و از پيروان و استقامتشان و از وفاى رسول و پيمان دارى و پيروزى و شكست او پرسيد و از جوابهاى ابوسفيان به حقيقت و حقانيت رسول رسيد. پيروزى او را باور كرد و آرزو كرد كاش نزد او بودم و خدمت او مى كردم و پاى او را مى شستم. «1»
__________________________________________________
(1) تاريخ طبرى، ص 390، به نقل از تاريخ پيامبر اسلام، ج 1 و 2، ص 592 تاليف آية الله والد
📚درسهايى از انقلاب (قيام)، ص: 233