خدایا! چه رنج بزرگی است!
تو میدانی که ما چه دردی میکشیم؛ پنداری که چون شمع آب میشویم. ما از مرگ نمیهراسیم، اما میترسیم که بعد از ما، ایمان را سر ببرند و اگر دل از سوختن برگیریم، روشنایی نابود شود و جای خود را دوباره به شب بسپارد، پس چه باید کرد؟
از یک سو باید بمانیم تا شهید آینده شویم و از سوی دیگر، باید شهید شویم تا آینده بماند!
هم باید امروز شهید شویم تا فردا بماند و هم باید امروز بمانیم تا فردا شهید نشود!
عجب دردی! کاش راهی بود تا امروز شهید شویم و فردا باز زنده گردیم تا دوباره شهید شویم.
آری، یاران همه به سوی مرگ رفتهاند در حالی که نگران «فردا» بودند.
✍شهید والامقام مهدی رجب بیگی ترور توسط منافقین ملعون پنجم مهر ۱۳۶۰