در آستانه مرگ عبداللّه بن مسعود،عثمان به عیادتش رفت و از او پرسید:از چه ناراحتی و چه آرزویی داری؟ گفت:از گناهانم ناراحتم و امید به رحمت پروردگار دارم. پرسید:آیا چیزی می خواهی به تو عطا کنم؟ گفت:نه،آن روز که نیاز داشتم محرومم کردی،الآن که از دنیا می روم چه نیازی دارم. عثمان گفت: پس اجازه بده چیزی به تو عطا کنم تا برای دخترانت به ارث بماند. او گفت:آنها هم نیازی ندارند. زیرا به دخترانم چیزی آموخته ام که هرگز نیازمند نمی شوند.به آنان سفارش کرده ام سوره واقعه بخوانند که از پیامبر صلی الله علیه و آله شنیدم هر کس هر شب آن سوره را تلاوت کند، فقر و بدبختی به او نمی رسد..☺️