در زمستانِ اصفهان که یک شب هوا خیلی سرد بود بیدار شدم دیدم زینب در جایش نخوابیده،
آرام بلند شدم و دیدم رفته در اتاق خالی در آن سرما مشغول خواندن نماز شب است!
بعد از نماز وقتی مرا دید با بغض به من نگاه کرد، دلش نمیخواست که من در حال خواندن نماز شب او را ببینم، من در تمام عمرم کمتر کسی را دیدم که مثل زینب از نمازخواندن آن قدر لذت ببرد!
#شهیده_زینب_کمایی🕊🌹