#روایتی_از_اسارت
📚 "پایی که جاماند.."
🌺توی اسارت،دیدم یکی از فرمانده هان عراقی،به نام ماهر عبدالرشید،
داره بشدت یکی از رزمنده هایی که اسیر بود رو میزد به طور خیلی شدید...
یکی گفت بابا اینکه اسیر شماست چرا میزنیدش...
گفت بهش میگم به خمینی فحش بده نمیده...
گفتن خب اینکه دیگه اینقدر حرص خوردن نداره که...
گفت حرصم ازینه که این "ارمنیه" و به خمینی فحش نمیده...
روای:آزاده ی جانباز
سید ناصر حسینی پور