هدایت شده از 🇮🇷سنگر فرهنگ🇮🇷
مردان خدا پرده پندار دريدند يعنى همه جا غير خدا هيچ نديدند. هر دست كه دادند از آن دست گرفتند هر نكته كه گفتند همان نكته شنيدند. يك طايفه را بهر مكافات سرشتند يك سلسله را بهر ملاقات گزيدند. يك فرقه به عشرت در كاشانه گشادند يك زمزه به حسرت سرانگشت گزيدند. جمعى به در پير خرابات خرابند قومى به بر شيخ مناجات مريدند. يك جمعى نكوشيده رسيدند به مقصد يك قوم دويدند و به مقصد نرسيدند. فرياد كه در رهگذر آدم خاكى بس دانه فشاندند و بسى دام تنيدند. همت طلب از باطن پيران سحرخيز زيرا كه يكى را ز دو عالم طلبيدند. زنهار مزن دست به دامان گروهى كز حق ببريدند و به باطل گرويدند. چون خلق در آيند به بازار حقيقت ترسم نفروشند متاعى كه خريدند. كوتاه نظر غافل از آن سرو بلند است كاين جامه به اندازه هر كس نبريدند. مرغان نظر باز سبك سير (فروغى ) از دامگه خاك بر افلاك پريدند. فروغى بسطامی https://eitaa.com/joinchat/3342387Ccae5dd31af