فقیری نزد امیرالمومنین(ع) آمد و درخواست نان کرد به جناب قنبر فرمودند: نان را به فقیر بده قنبر گفت: نان در سفره است؛ مولا فرمودند: با سفره بده قنبر گفت: سفره در بار شتر است؛ مولا فرمودند: با بار بده قنبر گفت: بار روی شتر است؛ مولا فرمودند: با شتر بده قنبر گفت: شتر به قطار شتران وصل است؛ مولا فرمودند: با قطار شتران بده ناگهان قنبر افسار شتران را انداخت و خود را جدا کرد! مولا فرمودند چرا چنین کردی؟! قنبر گفت : ترسیدم من را هم ببخشی! | یدو منبرسبزواری،ص۱۳۸ | https://eitaa.com/STUDIO110