پدر، تو اولين فردي بودي که در خانواده، ما را با کتاب خدا "قرآن" آشنا نمودي. تو اولين پدر مسؤلي بودي که براي ما معلم قرآن آوردي و ما را تشويق به ياد گرفتن قرآن و نماز خواندن و مسجد رفتن نمودي و حتي بارها که ما از رفتن به مسجد خودداري ميکرديم، تو از ما مي خواستي که برويم. يادم ميآيد اولين ماه رمضان کاملي را که من روزه گرفتم، با تشويق و تحريض تو بود. تو هميشه دلت ميخواست که فرزندانت افرادي خداپرست و با ايمان باشند. براي همين خشم خدائيت در مورد فرزند بزرگت نشان داد که با تمام وجود به دين خدا وابستهاي و همين نور که در خانواده ما بود، ما را بيشتر به کتاب خدا نزديک کرده و رشد ما با انس گرفتن به کتاب خدا و تقويت ايمان به خالق ادامه يافت و روز به روز بيشتر با مفاهيم عميق قرآن آشنا ميشديم. اين از يک طرف، از طرف ديگر چشمانمان بيشتر حقايق جامعه را درک ميکرد و بيشتر با وضعيت موجود در جامعه آشنا ميگشت. گذشت زمان، خواه ناخواه ما را به مقايسهاي بين وضع موجود و وضع ايدهآلي (که قرآن تصوير) کرده بود، ميکشاند. يعني بطور ساده بگويم، ما ميديديم جامعهاي را که خداوند آن را دوست دارد و ميخواهد که آن جامعه وجود داشته و نه غير از آن، و به آن "جامعه مومنين" و "حکومت متقين" نام نهاده است، پر است از عطوفت و رحمت، عظمت، خشوع و عبوديت در برابر "الله"، پاکي، سعي و کوشش در راه خدا، گذشت و مساوات و عدالت اجتماعي و اقتصادي و ... ميباشد و مومنين را به صفات: "التائبون العابدون الحامدون السائحون الراکعون الساجدين الامرون بالمعروف و الناهون عن المنکر و الحافظون لحدودالله و بشر المومنين". (سوره توبه) وصف ميکند. ولي وقتي به جامعة خويش نگاه ميکرديم، ميديديم که پر است از کفر و ناحق و زور، عصيان، فساد، دروغ، خيانت، کشتن به ناحق، ظلم، فقر، بدبختي و ... اين بود که در مقابل جامعه متقين، جامعه کنوني خويش را درست عکس (آن) يافتيم و اين نقطه آغاز تضادي بود که نه تنها ما را، بلکه تمامي جامعه را به سؤال ميکشاند، که چه بايستي کرد؟
@sabkeshohada @sabkeshohada
#سربازحاجقاسم