💚
#قسمت_سی_و_هفتم #رمان_آموزشی
❣خانه مریم و سعید❣
ببین عارفه جان؛ از دست من ناراحت نشو اما شما جزء دسته اول بودی و انتظارِت از شوهرت از همان اول زندگی انتظار ماورائی و صد در صدی بوده در حالیکه شوهر شما هم مثل بقیه مردها یک مرد کاملا عادی هست، خب عزیزم از یک مرد عادی و معمولی که نباید انتظارات بیش از توانش داشت. اگر یادت باشه بعد از ازدواجت یه روز مثل الان اومدی خونمون و بهم گفتی با شوهرم خیلی اختلاف نظر دارم و خیلی به مشگل خوردیم؛ من بهت گفتم اول زندگی چه مشکلی دارید مگه؟ اگه یادت باشه بهم گفتی من دوست دارم شوهرم اهل نماز اول وقت باشه و خیلی بیشتر به نمازش اهمیت بده... یادت هست من چی بهت گفتم؟
عارفه با سرش اشاره کرد و گفت آره یادمه؛ گفتی شوهرت رو با خودت یا با خانواده خودت مقایسه نکن. اگر داداشِت نماز اول وقت میخونه چون در یک پروسه تربیتی رشد پیدا کرده که نماز اول وقت در اون خانواده بعنوان یک ارزش بوده و همه بهش اهمیت میدادن اما... مریم اجازه نداد عارفه ادامه بده و خودش با تاکید بیشتری گفت اما شوهرت، بنده خدا تو یک خانواده ای رشد پیدا کرده که به گفته خودت تو اون خانواده چند نفر حتی خیلی راحت نمازشون قضا میشه و براشون خیلی اهمیت نداره که نمازشون هم قضا شده... خب عزیزِ دلم تو نباید از شوهرت از همان اول زندگی توقع داشته باشی که حتما نمازهاش رو اول وقت بخونه چون برای او چنین کاری منطقی نیست. خب حالا وقتی شما بعنوان یک خانم خوب و آگاه به مهارتهای ارتباطی که اتفاقا از روی علاقه ای که به شوهر و زندگیش داره اما دائم به شوهرت امر و نهی بکنی که آقا نمازت دیر شد و چرا اول وقت نمیخونی کم کم اثر حرف شما کم میشه چون انسان معمولا از گزاره های تکراری خسته میشه و بعد از مدتی پس میزنه. اما به مرور زمان میشه حتی روی همین مرد هم کار کرد تا کم کم ترغیب بشه به اینکه نمازهاش رو اول وقت بخونه.
وقتی یک خانم دائم انتظارات غیر منطقی خودش رو برای شوهرش تکرار کنه کم کم نقش او در خانه از یک خانم مهربون همه چیز تمام تبدیل میشه به یک مامانِ امر و نهی کنِ افراطی. دقیقا همینجاست که آقا دیگه موضع میگیری و حتی گاهی اوقات میفته روی دنده لجبازی و دیگه به حرفهای خانمش اهمیت نمیده... خب یک خانم باید با حساب و کتاب و سیاست مداری با شوهرش رفتار کنه تا بتونه کم کم اون انتظاراتی که داره رو هم در اخلاق و رفتار شوهرش نهادینه کنه
اگر بدون سیاست ورزی و بدون رعایت مهارتهای ارتباطی و با داشتن انتظارات غیر منطقی از شوهر بخواد اقدامی کنه خب نتیجش هم میشه بچه بازی ها و لجبازی های شوهرش
مرد توی زندگی از خانومش آرامش و لطافت میخواد و اگر خانومش تبدیل بشه به کسی که دائم با تو درگیره و دائم با عصبانیت امر و نهی باهات برخورد کنه دیگه این زن نمیتونه محل آرامش و نشاط و لطافت خانه و خانواده و شوهرش باشه اینجا این خانم تبدیل میشه به یک مادرِ سختگیر و تند و تیز.
بچهها دارن بازی میکنن و سر و صداشون به خوبی به گوش مریم و عارفه میرسه اما مریم خیالش راحته که بچه ها حرفای اونا رو نمیشنَون و با طیب خاطر داره با عارفه صحبت میکنه.
سعید اما بخاطر حال بدِ عزیز، نگران و مضطرب رفته بیمارستان امام رضای مشهد. منتظره بلکه شرایط فرق کنه و عزیز بهتر بشه و بعد تماس بگیره و خبر خوشِ بهتر شدن عزیز رو به مریم بده اما پسرِ دایی سعید که یکی از پرستاران همون بیمارستانه همین چند دقیقه پیش بهش گفته بود که دکترا زحمت خودشون رو کشیدن و متاسفانه امیدی نداریم... فقط دعا کنید. سعید نیت کرده بود که برای شفای عزیز ۴٠ بار سوره حمد رو بخونه و تا الان ١۴ بارش رو خونده.
حال عزیز اصلا خوب نیست...
❤️ ادامه دارد...
نویسنده: محسن پوراحمد خمینی
🍃❤️
@SabkeZendegi6