چشمانِ در سفید شد اما نیامدی امسال هم که عید شد اما نیامدی لبخندهای روی لب غنچه های یاس در غصه ناپدید شد اما نیامدی "پروانه سوخت ، شمع فرو ریخت " در دلم امّید ناامید شد اما نیامدی قدّم خمیده تر شد و رویم سیاهتر موی سرم سفید شد اما نیامدی . لبخندهای دوست من خاطرت که هست من ماندم او شد اما نیامدی آغاز یک هزار و صد و اند سال هجر امسال هم که عید شد اما نیامدی 🌷