داستان این یک عدد خیار واقعا جالبه!!!! این خیار با یکی از رانندگان کامیون از جنوب نوار غزه به شهر غزه قاچاق شده بود که خواهرم نور شانس آورد که آن را به عنوان هدیه ای ارزشمند از دوست همسرش دریافت کند و سپس تصمیم گرفت آن را به مادرم هدیه دهد. یک روز آن را نگه داشت، سپس آن را برای خواهرم، هبا، فرستاد، و او آن را به دو نیم کرد، نیمی با آن سالاد درست کرد و نیمی دیگر را با همسایه اش تقسیم کرد. یک عدد خیار قاچاق توسط ۱۱ نفر با خوشحالی خورده شد. امروز برادرزاده ام پیش من آمد و گفت: دایی، می توانم رازی را به تو بگویم؟ دیروز خیار خوردیم