برای نماز که می ایستاد، شانه هایش را باز می کرد و سینه ش را می داد جلو. یک بار بهش گفتم ـ چرا سر نماز این طور می کنی؟ ـ گفت ـ وقتی نماز می خوانی مقابل _ذات ایستاده ای. پس باید و باشد. ـ با خودم می خندیدم که دکتر فكر می کند خدا هم تیمسار است. ۲۲۵-📚یادگاران، جلد یک، کتاب شهید چمران، ص ۶۷ ╔══════•••• ✿🕊╗ @sarbazekoochak ╚🕊✿ ••••══════╝