محرمت تمام شد! از اینکه چقدر دلتنگ روضه ها هستم بگذریم... با این هیاهوی شهر چه کنم؟ همه جا از اربعینت می‌گویند. کسی شوق اولین پیاده روی اش در اربعین را دارد و من غبطه می‌خورم؛ کسی برای چندمین بار کوله بار می‌بندد و از تجربیاتش در این راه می‌گوید و من سر به زیر انداخته، آرزو می‌کنم هر آن بمیرم از این غم... اربعین می‌رسد، ارتشت به راه می‌افتد، با هزاران هزار سرباز، علمدارت فرمانده است... تو را به همان دست‌گیر بی دستت قسم می‌دهم... اینجا را ببین! بی‌قرارم... پریشانم... درد دارم.. درد هجران است! برایم قدم زدن در بین الحرمین را تجویز کرده اند. همیشه پناهم بودی؛ به دلِ شکسته ام تکیه گاه بودی؛ بیا مثل همیشه آقایی کن ارباب... درمانم باش! مبادا نباشم جز آن هزاران هزار سرباز مطیع علمدارت... مبادا بمانم و کوه غم و حسرت شش گوشه ات.. حلاوت نفس کشیدن در هوای کرب و بلا را به من بچشان و کام جانم را شیرین کن!  😔 @sarbazelashkarim