خادم حرم امام رضا ميگفت: وقتے ماها يه حاجتے رو از آقا طلب ميکنيم غذاے خودمونو ميديدم به يکے از زوار.. میگه اومدم توصحن،لباس خادمے حضرت بتنم بودوظرف غذا تودستم؛ ديدم يه پيرزنے داره ميره داخل حرم؛ دويدم ولے بهش نرسيدم.نگاه کردم سمت در؛ ديدم يه آقايی با بچه اش داره ميره بيرون ازحرم. به دلم افتاد غذاروبدم به بچه اش.... خودمو رسوندم بهش... سلام کردم.جواب داد. گفتم اين غذای امام رضاست،مال شما... همونجا روزمين نشست.بلند بلند گريه ميکرد. گفتم چی شده...گفت الان کنار ضريح داشتم زيارتنامه ميخوندم. بچم گفت من گرسنمه... گفتم صبرکن ميريم هتل غذا ميخوريم. ديدم خيلی بی تابی ميکنه... گفتم باباجان ما مهمون امام رضاييم. اينجاهم خونه امام رضاست. از امام رضابخواه..... بچه رو کرد به ضريح گفت امام رضا من غذا ميخوام. الان شما غذای حضرتو آوردی دادی به اين بچه.... يا امام رضا...تو ولی نعمت مايی... ما سرسفره تو مهمونيم آقا... نکنه دست رد به سينه من گنهکاربزنی.... قربونت برم.... • • • دستت را میگذاری روی مرزی ترین نقطه وجودت  یک حس گمشده آهسته شروع میکند به جوانه زدن... سلام میکنی چشمت مست تماشای گنبد طلا میشود... بو میکشی تا ریه هایت پر شود از عطر حضور نگاه مهربان امام رضا و احساس تازگی اندیشه های خسته ات را فرا میگیرد... زیر لب زمزمه می کنی یا ضامن آهو یا غریب الغربا حواست به من هست؟  دلت را جا گذاشتی در حرم و گره اش زدی به ضریح امام رضا... • ده مرتبه: بِعليِّ بنِ مُوسي • ما روسیاها برامون همین یه نگاهت کافیه اقا کربلا ماله خوبا برای ما مشهد کافیه😭😭 @sarbazelashkarim