رمان جانم می رود رمانی عاشقانه مذهبی هیجانی و شاید کمی پلیسی از درد دوری شهاب می گوید . با صدای بلندی همراه گریه که دل هر بی رحمی را به رحم می آورد گفت : ــ دارم میمیرم ،چرا درک نمیکنید از دوری شهاب دارم میمیرم ،بهم بگید چه به سر شهابم اومده شهین خانم نتوانست حرفی بزند فقط آرام گفت : ــ برو تو اتاق شهاب ،اونجاست ببینش و گریه اجازه نداد ،حرف هایش را به پایان برساند ،مهیا با خوشحالی از جا بلند شد ،باورش نمی شد شهاب در اتاقش باشد سریع به طرف پله ها دوید و به سمت اتاق شهاب رفت اما قبل از اینکه در را باز کند به این فکر کرد،اگه شهاب برگشته چرا شهین خانم انقدر بی قرار بود ؟ اگر آمده بود شهاب حتما با شنیدن صدایش پایین می امد ؟ مهیا قدمی برگشت و زیرلب گفت: _هیچ چیز طبیعی نیست یعنی شهاب سالم از سوریه برگشته؟. .https://eitaa.com/Sarbazeharamm. .https://eitaa.com/Sarbazeharamm. می خوای بدونی ادامش چی میشه؟😱🔥 هرکی اومده از هیجان زیاد یک دل ن صد دل عاشق داستان مهیا و شهاب شده🤭 عضو شو اگه نبود لف بده😁