(قسمت ۵۰): سلام اولا فارسی را پاس بداریم. پاس داشتن فارسی، قواعدی دارد که از جمله آن‌ها نوشتن صحیح کلمات و رعایت جمله‌بندی صحیح است که فاعل و فعل و مفعول آن یا مبتدا و خبر آن کاملا مشخص باشد: می‌گزارند »» می‌گذارند اراعه »» ارائه گزاشتن »» گذاشتن پیکیر »» پیگیر طیه »» طی وزیز »» و زیر نفوز »» نفوذ به حرمتی »» بی‌حرمتی مسائدت »» مساعدت اذاهان »» اذهان بزار »» بذار (بگذار) دستان »» دستتان (دست‌تان) از گزشته »» از گذشته قوم خیش »» قوم و خویش کنبم »» کنیم خیربن »» خیرین بلدزر »» بولدزر له مبکنم »» له می‌کنم میزارم »» میذارم (می‌گذارم) امسال من »» امثال من مطمعن »» مطمئن و... ۲۵ تا غلط در یک بیانیه!!! یادمه معلمی داشتیم که هر غلط را یک نمره منفی لحاظ می‌کرد. اگر اینجا بود به این متن، ۵- می‌داد. این متن را آقای سیدمحمدحسینی (فرزند مرحوم حاج‌سید زین‌العابدین) نوشته و در گروه تلگرام نشر داده است. اگرچه از خود اسمی نبرده ولیکن از عبارت «بنده حقیر بعنوان امین موقوفه» می‌توان مطمئن شد که شاهکار ادبی ایشان است. قصد نقادی این لاطائلات و خزعبلات تکراری را ندارم و صرفا یک پرده آنرا بالا زدم تا بگویم که بقیه حرفهای مفت وی هم «زیرصفر» است! یعنی نه در جمله‌بندی و محاوره‌نویسی، نمره مطلوبی دارد و نه در محتوای آن نمره قابل قبولی دارد که بدترین قسمت ماجراست! (ولو اینکه خواننده اگر باسواد باشد متوجه منظور او می‌شود) با دیدن این «نامه سرگشاده»؛ یاد زمانی افتادم که با هم به مدرسه ابتدائی نیریج می‌رفتیم و بنظرم در یک کلاس هم درس می‌خواندیم (سه سال اول مقطع ابتدائی را بنده در روستا بودم و سال ۵۱ به تهران کوچ کردیم) و آخر سال، نتیجه امتحانات پایان سال را پشت شیشه‌های پنجره‌های کلاسها می‌چسبانیدند. با پخش هر شایعه‌ای بچه‌های روستای امامزاده راهی روستای نیریج می‌شدند تا نتیجه قبولی و مردودی خود را ببینند. یادمه با چند نفر از دوستانم وسط راه آن فاصله چند کیلومتری با وی مواجه شدم که به اتفاق دوستانش در حال برگشت از نیریج بود و تا به ما رسید با خوشحالی خبر از قبولی خود و مردودی من داد! باورم نشد لذا بقیه راه را رفتیم و عیناً دیدم که بله؛ یک «سیدمحمدحسینی» را قبول زده و یک «سیدمحمدحسینی» را مردود! و او قسم خورد که او مقبول است و من مردود! ساده‌لوحی کردم و گریان به نزد پدر برگشتم و دلداری او فایده نداشت و من در غصه خوردن غوطه‌ور بودم! پدر بنده بعنوان روحانی و معلم مکتب‌خانه‌ای روستا و برخی روستاهای همجوار، بلحاظ آنکه قرآن را (در خواندن و نوشتن) از ۵ سالگی به من آموخته بود، ۱۰۰٪ مطمئن بود که «قضیه کاملاً برعکسه» و حال یادم نیست که همانروز یا فردای آن، رفتیم نیریج و معلوم شد که آن بچه بازیگوش، گنجشک را جای قناری رنگ کرده بود! و هنوز هم متاسفانه بر همان مدار فریب و نیرنگ است! پسرعابدین بگونه‌ای ذهن مرا خراب کرده بود که هیچگاه از خاطرم نمی‌رود و اینک بعد از ۵۲ سال مجدداً همان قضایا بنحوی عجیباً غریباً در حال تکرار شدن است! و یکی از مشکلات جدی در طی این پنج دهه از عمرمان، همین تقلب بدل از اصل است! و علیرغم آنکه بنده اسم مستعار «منتظر» را به اسم و شهرت خود اضافه می‌کنم، باز هم بعضی‌ها می‌پرسند؛ کدام سیدمحمد؟! و تا اسم پدر برده نشود، خیلی‌ها گیج می‌زنند! الآن بیشترین نگرانی بنده در این سالهای آخر عمر اینست که اگر فرشتگان حساب و کتاب قبر و برزخ و قیامت و محشر هم فردا، پرونده‌های ما را قاطی کنند، من چه خاکی بر سر بریزم؟!! 😂 پاسخ برخی از کنایه‌ها و عقده‌گشائی‌ها و نیز بعضی دروغ‌های وی در نوشته‌های قبلی بنده هست و لزومی به تکرار ملال‌آور آن‌ها نیست و برخی را هم در جای خود نقادی خواهم کرد. در اینجا فقط لازم می‌دانم به یکی از گفته‌های وی که چند بار هم تا حالا تکرار کرده، پاسخی بدهم: ادعا می‌کنی که «اعضای شورا آماده هرگونه همکاری هستند و در خدمتیم و...»،🤨خالاقِزی در جواب امثال تو می‌گفت: «شماها جیب ما را نزنید، کمکتان پیشکش!» ظرفیت حداکثر ۸۰۰ کلمه‌ای هر پیام در ایتا اجازه می‌دهد نکته دیگری هم بیافزایم: پرسیدی: «کدام جن کدام تیم تروریستی😳»؟! جواب: ۱) کدام جن؟ را برو از آنهائی بپرس که مرحوم حاج‌سیدعیسی را سنگ می‌زدند تا دیگر پایش را به این روستا نگذارد (با این توهّم که او را «سید هجرت کرده» قلمداد کرده و زمین‌های او را با استناد به وقفنامه جعلی بالا بکشند!) و ادعا می‌کردند که آن سنگ‌پرانی‌های شبانه کار اجنه است! ۲) در روز روشن سه نفر از اراذل جدید روستا با خشم و غیظ به جان آ.سیدمیرشجاع و پسرش آ.سیدحامد افتاده و به قصد کشتن، هر دو را لت و پار می‌کنند و پرونده ماجرا در دادستانی آوج موجود است. البته یکی از تروریست‌ها متواری بوده که طبق نوشته رفیق خودت در گروه خودت، برای درخواست عفو او متوسل به سیداکبر و حاج‌حسن می‌شوند. حال می‌پرسی؛ کدام تیم؟!! همان‌ها که ...