بسمه تعالی قابل توجه اهالی محترم روستای امامزاده علاءالدین راه طی شده و باقیمانده (قسمت ۰۵): ادامه جوابیه آ.سیدمیرشجاع‌الدین: ... به طرف امامزاده رفته و جوی ٱب را نشان داده و گفتم؛ این ٱقا حدود ۱۰ ساله به این ده اومده و خبر نداره، این جوب بیش از دویست ساله اینجا است ، و تمامی این درختها و باغها توسط ٱبی که از این جوب برده شده بوجود ٱمده، و به [آقامحمد] جعفر اشاره کرده گفتم این ٱقا که اینجا ایستاده پدر زن این فرده که صداش در نمیاد. و چرا سکوت کرده باعث تعجبه! و رحمانی در جواب گفت: این داودی پدر منو در ٱورده از بسکه مکررا مراجعه میکند.» (منظور اخوی از جوی‌آب «قسمت شمالی»، قسمت جنوبی عمارت امامزاده است. از اخوی خواسته بودم، جزئیات بیشتری را برایم توضیح بدهد که متون زیر را برایم نوشتند. آن‌ها را هم عیناً به اشتراک می‌گذارم): 👇👇👇 اولین توضیحات تکمیلی اخوی: 👇 «در برنامه بزرگداشت امامزاده‌ها (سال ۷۵)، وقتی اعلام شد که اتفاقاتی افتاده و مستاجر امامزاده زمینهای امامزاده را به افرادی واگذار، حفر در دو نقطه ساختمان و سپس پر کردنش، وجوه دریافتی نذورات مردم توسط احمد داودی، و اعلام حساب شخصی برای واریز وجوه جهت مرمت امامزاده و... اتفاق افتاده است، احمد داودی همانروز، شب در مسجد با من برخورد نموده و اعتراض کرد. و یکهفته پس از این جریان در دو برگ نامه سربرگ دار رسمی اوقاف در پاکت جداگانه خطاب به من ٱورد که در یکی از ٱن درخواست نموده بود نام فردیکه شماره بانک شخصی خودش را جهت دریافت وجوه اعلام کرده اعلام کنم، که من در نامه‌ خودشان، احمدداودی را با تاریخ و ساعت و دقیقه اعلام و طرف بانک مربوطه را اعلام کردم. در جواب نامه دوم که اعلام کرده بود: سادات از این روستا هجرت کرده و بر اساس اعلام وقفنامه (جعلی) دیگر سادات ساکن روستا در این روستا نمیتوانند بمانند. و از من خواسته بود که رفتگان از این سادات را معرفی کنم. و در جواب این نامه طی سه صفحه با خط خودم جوابیه‌ای نوشته و بهمراه سه نفر دیگر به سازمان رفته و به رحمانی رییس وقت ارائه نمودم، وقتی پوشه امامزاده رو ٱوردند و باز کردند در داخل پوشه «تایپ شده وقفنامه جعلی» بود و از بنچاق سادات و لیست زارعین اثری نبود. و وقتی من کپی بنچاق سادات را نشان دادم، تقریبا میشود گفت که (یکه خوردند)! سئوال این بود که این بنچاق و وقفنامه را از کجا ٱورده‌ای؟ وقتی گفتم: قبلاً از خودتان گرفته بودم، متعجب شده بودند. و بنظر می‌اومد از اینکه کسی یا کسانی این اوراق را از داخل پوشه امامزاده در ٱورده‌اند بی‌خبر بودند! وقتی من کپی بنچاق و لیست زارعین را نشان دادم، رحمانی رییس به طاهرخانی معاونش میگفت: بابا اینا که سند دارند!! پس اونا چی میگن؟! این جملات را در موقعی گفت که ما چهارنفر مشغول گفتگوی خودمان بودیم، ولی من حواسم به رحمانی بود و این کلمات را شنیدم. بهر حال جوابیه نامه‌های اوقاف را ارائه داده و جلسه را درحالی ترک کردیم که رحمانی در حالت گنک و گیج شده بود. پس از تبادل نامه اولی، فکر کنم یک هفته بعد (تاریخ نامه‌ها در نزد خودت هست)، حسن پسر اوستاعباس نامه‌ای در پاکت دربسته در جلوی خانه مرحوم حاج یوسف ٱقا به من داد که وقتی دیدم از اوقافه به حسن گفتم؛ حسن دارید شلوغ میکنید، این کارهای شما به جاهای باریک خواهد کشید! حاج یوسف‌ٱقا گفت: حسن! شما در رفتن به تهران یکساعت در اوقاف بویین زهرا میرید، در برگشت از تهران سر راه دوساعت در اوقاف مینشینید، شما در اوقاف بویین زهرا دارید چه غلطی میکنید؟! حسن گفت: من هیچ کاری ندارم، این احمد داودیه که به اونجا رفت و ٱمد میکنه. بهرحال وقتی نامه را خوندم (همان نامه ۶ بندی که نزد شماست), طی نامه‌ای ۵ صفحه‌ای تایپ نموده و با امضای چندین نفر و تائید ٱن با امضاء و ممهور به مهر رسمی دهیاری خودم شخصا به رحمانی در اوقاف ارائه داده و در خواست جواب نامه کردم. که هنوز پس از ۶ سال جوابی نتوانستند بدهند. و این نشاندهنده عدم تعادل در مدیریت (حداقل) این شعبه اوقاف میباشد. البته به پسر عابدین گفته بودند برای سادات این روستا بهتر است که این نامه را پس بگیرید که من گفتم به هیچ بهانه‌ای نامه را پس نگیرند، در عوض اصرار در اخذ جوابیه داشته باشند، که تا بحال اتفاق نیافتاده است! این مراحل ارتباط با اوقاف بوده است. البته در تمام این مراحل تنهای تنها بودم و کمک فکری یا عملیی نداشتم. حالا باتوجه به این مراحل اگر سئوال خاصی داشتی تا جائیکه یادم باشه توضیح خواهم داد. والسلام.» دومین توضیحات تکمیلی اخوی:👇 «پس از روز بزرگداشت امامزاده و جریان صحبتهای شما ، احمد داودی همان شب در مسجد با من حسابی دعوا کرد ... که چرا خودت حرف نزدی و داداشت صحبت کرد؟! ... ادامه دارد. سیدمحمدحسینی(منتظر) آبان ۱۴۰۱